قسمت دوم :
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
( همه باید با هم روضه بخونیم ، با هم زمزمه کنیم ، بی بی مادر همه ماست ... )
بازآ برای شیعیان
خود روضه ی مادر بخوان
( شما میدونید چه بر سر مادرتان آمده )
از سوزِ زخمِ سینه و
از آهِ پشتِ در بخوان
تنها نه درب خانه سوخت
شمع و گل و پروانه سوخت
( هم پهلوی مادر شکست ، هم محسنش شهید شد ، هم جیگر علی پاره شد ... )
تنها نه درب خانه سوخت
شمع و گل و پروانه سوخت
#شاعرعبدالحسین_میرزایی
( این یک بیت رو همه بلدید ، زیاد با هم خوندیم ، اما باید به معناش توجه کنیم ، یک عمر روضه است ، یک کتاب روضه است )
دنبال حیدر می دوید ...
( تا به هوش اومد گفت اسما ، علی رو کجا بردند ؟ بی بی جان علی رو بردند مسجد ... )
دنبال حیدر می دوید ...
از سینه اش خون می چکید
شکر خدا زینب ندید
واویلتا ، واویلتا
( اون روز چند بار زمین خورد ، یه بار بینِ در و دیوار زمین خورد ، باز هم بلند شد ، یه بار هم توکوچه زمین خورد ، وقتی با غلاف شمشیر زد بازوی ... الهی اگه مادر رو میزنند ، جلوی دخترش نزنند ، اصلا فکرش آدم رو آزار میده ، فکر کنی کسی داره مادرت رو میزنه ؟ تا برسه به این که ببینی کسی مادرت رو زد ... )
من ایستاده بودم
دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه ،
گاهی به خانه میزد
( اگه گریه هم نداشتی ، عیبی نداره ، ولی نفس داری داد بزنی ... )
گردیده بود قُنفذ
همدست با مُغیره
او با غلاف شمشیر
این تازیانه میزد
( تنها قُنفذ و مُغیره نبودند که ... این « خالدبنِ ولید » ملعون ، آنچنان با تازیانه به سر مادر زد ، ای وای ی ی ... )
گردیده بود قُنفذ
همدست با مُغیره
او با غلاف شمشیر
این تازیانه میزد
#شاعر_استاد_سازگار
( مدینه دسته جمعی مادر رو زدند ، کربلا هم دسته جمعی میزدند ... )
#جمعه22آذرماه1401
#هیئت_معز_المومنین
( علیه السلام )