" نوشتن همانا آرامش همانا " ✍️عاطفه هزاره از افغانستان این روزها اگر آرامش‌ام را گم کنم به سراغ کلمه‌ها می‌روم، من می‌گویم او می‌گوید آن‌قدر با یکدیگر حرف می‌زنیم که ساعت ها می‌گذرد و متوجه نمی‌شویم. گاهی هم آرامش را در شلوغی‌های روزمره گم می‌کنم؛ آن وقت قهر می‌کند و مدت ها پیدایش نمی‌شود. به تمام کتاب‌ها، به آسمان به ماه، کوچه خیابان‌های شهر، گل‌فروشی ها، خیال و رویا دنبالش می‌گردم اما پیدا نمی‌شود و بعدها می‌فهمم قهر کرده است و البته قهرش هم به‌جا بوده.! گاهی آن‌قدر با نوشتن آرام می‌شوم که دوست دارم حتی خنده‌هایم را بنویسم. او آن‌قدر زیبا همراهی‌ام می‌کرد که ناخواسته او را از یاد می‌بردم و متوجه حضور دلسوزانه‌اش نمی‌شدم. گاهی هم به‌خاطر همیشه بودنش، نادیده‌اش می‌گرفتم نه اینکه از قصد باشد نه، خیالم این بود که همیشه هست و همراهی‌ام می‌کند اما بعضی از ما انسان‌ها، تا از دست ندهیم قدر و ارزش را نمی‌فهمیم. اما بی بی جان یاد داده است همیشه همراه آرامش‌ام باشم تا او هم همراهی‌ام کند و قهر نکند. بی بی یاد داده آرامش‌ام را تقسیم کنم بین آدم‌ها تا خسیس نباشم و بدانم آرامش سهم همهٔ آدم‌هاست. " آرامش سهمِ دل‌های گرم تان🌱" @AFKAREHOWZAVI