eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
717 دنبال‌کننده
846 عکس
145 ویدیو
12 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تحریریه تولید محتوای بانو مجتهده امین است. *کلیک بر روی عبارات آبی رنگ در نوشته‌ها، شما را به صفحه نویسنده هدایت می‌کند. 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
کراماتی از بانو ✍ ف. علی زاده علی آبادی همواره در طول تاریخ، بانوانی از تبار بانوی اطهر صدیقه طاهره (سلام الله علیها) حضور داشته اند که با تأسی و الگوگیری از ایشان و با مجاهدت‌، در طریق سیر و سلوک الی الله قدم نهاده و به درجات عالی عرفانی رسیده اند تا چراغ راهی باشند برای گمراهان در تاریکی. از جمله ی این بانوان ارزشمند در دوران معاصر و در مهد ایران، سیده نصرت بیگم امین معروف به بانو امین، صاحب تفسیر مخزن العرفان، فقیه، عارف و مفسر شیعی است که آثار متعددش با نام بانوی ایرانی منتشر شده است. ایشان متبحر در علوم اسلامی از جمله فقاهت، تفسیر و عرفان بود. در این نوشتار کوتاه به گوشه ای از کرامات عرفانی ایشان اشاره می کنیم باشد که بانوان سرزمینم با تأسی به ایشان بتوانند با قدم نهادن در طریق سیر و سلوک به مقامات عالی معنویت و عرفان دست یابند، بانو مجتهده امین به چنان مرتبه ای از مقامات عالیه شهود و عرفان رسیده بودند که به فرموده خود ایشان: «هر وقت حضرت عزرائیل (ع) برای گرفتن جان کسی وارد محله ما می‌شوند، من متوجه حضور ایشان می‌شوم و می‌دانم که به کدام خانه می‌خواهند بروند و جان چه کسی را می‌خواهند بگیرند!» از دیگر کرامات بانو امین، دیدار نبی اکرم(صلی الله علیه و آله ) بود که بانو امین در این باره می‌گوید: «پیامبر(ص) را در مکاشفه‌ای دیدم و از ایشان خواستم حضرت علی(علیه السلام ) را به من نشان بدهد که در این هنگام حضرت علی(علیه السلام ) از درب دیگری وارد شد.» 🥀 زمانی که راز رسیدن به این مراتب بالای معنویت را از ایشان سوال می‌کنند ایشان با یک جواب بسیار زیبا و مهم و راهگشا می گفتند : «من در اثر انس با قرآن به این مرتبه رسیده‌ام و هرچه بیشتر به قرآن می‌پردازم و غرق در آیات الهی می‌شوم، این حالت بیشتر به من دست می‌دهد و حجاب‌ها برایم کنار می‌رود». ایشان در امر شاگردپروری نیز شاگردانی تربیت کرده که هر کدام به نوبه خود استاد در این طریق می باشند. تأثیر پذیری از این استاد فرزانه به گونه ای بوده که یکی از شاگردان ایشان در رابطه با سلوک بانو تعریف می‌کردند: در سال‌هایی که ایشان در نقاهت بودند یک بار از منزل ایشان تماس گرفتند که برای ملاقات بانو به منزل ایشان بیایید. به دیدن بانو که رفتم بانو گفتند ٧ بار سوره حمد را برای شفایم بخوان و من شروع کردم به خواندن سوره حمد که دیدم درختان حیاط خانه ایشان هم با من سوره حمد تلاوت می‌کنند. پس از پایان تلاوت، جریان را برای بانو تعریف کردم ایشان گفتند تازه به یکی از رموز جهان هستی وقوف پیدا کرده‌ای. فرازی از وصیت نامه بانو مجتهده امین (ره) «سفارش می کنم ترا به پروای خدا،پروایی سزاوار خداوندی اش. با تمام وجود، روی به سوی او دار و تمام همت خود را وقف ساحت قدسش نما! در هیچ حالی از حالات، به گاه آسانی و سختی، تندرستی و بیماری،خوشی و ناخوشی، سازگاری وناسازگاری، نیاز و بی نیازی، به مقداریک پلک به هم زدن، از خدای سبحان غافل مشو! دائم با زبان و دل به یاد اوباش; بویژه به هنگام انجام فرمانها وترک نهی های او - جل شانه». *بانو امین، نفحات الرحمانیه  __________________ @AFKAREHOWZAVI
. نصاب جدید، شاخص امروز نامزد اصلح ✍زینب نجیب رهبر معظم انقلاب در مراسم سی و پنجمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رحمه‌الله) فرمودند: "باب خود رئیس‌جمهور عزیزمان ــ که رحمت خدا بر او باد ــ همه اعتراف کردند که مرد کار بود، مرد عمل بود، مرد خدمت بود، مرد صفا و صداقت بود؛ این را همه اعتراف کردند. شب و روز نمی‌شناخت. در خدمتگزاری به کشور، یک نصاب تازه‌ای را به وجود آورد. ما قبلاً هم شخصیّت‌های خدمتگزار داشته‌ایم، امّا نه در این حد، نه با این حجم، نه با این کیفیّت، نه با این صداقت، نه با این پرکاری و شب و روز نشناختن؛ یک نصاب جدیدی را آقای رئیسی (رحمة الله علیه) در باب خدمتگزاری به ملّت ایجاد کرد."۱ نصاب یعنی چه؟ نصاب یعنی حد، مرجع و اصل در یک موضوع یا یک چیز. مثلاً وقتی می‌گوییم شما، نصاب علمی خوبی در فلان رشته دارید؛ یعنی شما در حد خوبی از یک رشته علمی قرار گرفته‌اید. به‌عبارتی، نصاب یک کمینه و نشانگر است که میزان مورد تأیید یک امر را نشان می‌دهد. حال وقتی رهبر انقلاب از عملکرد شهید رئیسی سخن می‌گوید؛ او را دارای نصاب جدید و تازه‌ای در خدمتگزاری به ملت معرفی می‌کند. یعنی یک قدم جلوتر و بالاتر از وضعیتی که به عنوان نصاب در خدمتگزاری می‌شناختیم. بنابراین معلوم است خدمتگزاری، نه‌تنها یکی از شاخص‌های دولت اسلامی و رئیس‌جمهور تراز انقلاب اسلامی است؛ بلکه دارای ابعادی است که شهید رئیسی هر یک را به نصاب جدیدی رسانده است. یکی از این ابعاد، پرهیز از حاشیه، و تمرکز بر خدمت است. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: "ما هر کداممان دلبستگی‌هایی داریم، سلیقه‌هایی داریم، در زمینه‌ی سیاسی، در زمینه مسائل اجتماعی، دوستی‌هایی داریم، دشمنی‌هایی داریم. این‌ها همه، حاشیه است. متن عبارت است از خدمت. نباید بگذاریم این حواشی بر روی این متن اثر بگذارد."۲ حال وقتی به سیره عملی شهید رئیسی بزرگوار نگاه می‌کنیم شاهد این امر هستیم که باوجود بسیاری از تهمت‌ها و نقدهای غیرمنصفانه، و با وجود اینکه خودشان و اطرافیان ایشان در برخی قضایا، تحت فشار روحی بودند، هرگز از تریبون خود برای طرح چنین مسائلی استفاده نکرد. چراکه دامن زدن به اختلافات را خلاف مشی امام و رهبری می‌دانست و معتقد بود؛ مردم آستانه تحملشان این بحث‌ها نیست و این ظلم به آنهاست. لذا صبوری می‌کرد و توان و انرژی خود را مصروف خدمت می‌نمود. بعد دیگر پرکاری در خدمتگزاری است. رهبر انقلاب می‌فرمایند: "مسئولین تا نفس دارند باید به این مردم خدمت کنند. رقابت‌های سیاسی و جناحی، رقابت بر سر قدرت و تکالوب در امر دنیا و امور دنیوی مردود است. رقابت و مسابقه و مبارزه‌ای درست است که در خدمتگزاری به مردم باشد." ۳ شهید رئیسی در این امر نیز بسیار پرکار بود تاجایی که آقای صفار هرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌گوید: ایشان در پرکاری، رکوردهایی زده است که به این راحتی قابل شکستن نیست. به همین دلیل ایشان را رکورددار سفر با بالگرد می‌دانند. همچنین بسیاری از همراهان ایشان از تلاش و کار زیاد شهید و گاهی عقب افتادن از ایشان را به خاطر می‌آورند. بعد دیگر خدمتگزاری، جهادی بودن است. رهبر انقلاب تأکید دارند که " ما جز با کار جهادی و کار انقلابی نخواهیم توانست این کشور را به سامان برسانیم." ۴ همچنین ایشان درباره اجتناب از توقف در کار جهادی می‌فرمایند: "البته موانعی هم سر راه دولت و سر راه هر کار سازنده‌ای وجود دارد. کما اینکه از اول انقلاب تا امروز موانعی بر سر راه کل نظام وجود داشته است. موانع نباید کسی را بترساند. هنر مدیریت همین است که از موانع عبور کند. موانع نباید انسان را متوقف کند. نباید انسان را مأیوس نماید."۵ 🔗ادامه‌ی مطلب در صفحه‌ی نویسنده @AFKAREHOWZAVI
. 🔰روز بزرگداشت بانویی مجتهده و فاضله به نام بانو نصرت امین بانویی با تقوا و اهل کمالات، نویسنده‌ای متبحر و کنشگری زمانه شناس، فردی آگاه به مسائل زمان با کنشگری فعال، عالمه‌ای که عرفان و قرآن را به هم پیوند زد. بانو مجتهده امین در کتابی با عنوان «نفحات‌الرحمانیه» که به زبان عربی تألیف کرده، در خصوص انسان صحبت به میان آورده و گفته است که انسان دو جنبه نفسانی و جسمانی دارد. جنبه جسمانی بین همه مردم مشترک است، اما جنبه نفسانی ازنظر ایشان منجر به تمایز انسان‌ها خواهد شد لذا راهکارهایی را برای تعالی نفسانی انسان در این کتاب به رشته تحریر درآورده‌اند. از این بانوی مجتهده آثار مکتوب دیگری نظیر اربعین الهاشمیة (عربی)، جامع الشتّات (عربی)،اخلاق، تفسیر مخزن العرفان (فارسی) و... وجود دارد. @AFKAREHOWZAVI
. «شاخص قرآنی انتخاب» ✍فاطمه شکیب‌رخ ✔️در قرآن کریم در مرحله نخست؛ موضوع انتخاب بین فرد مومن و فاسق مطرح می شود؛ «افمن كان مومناً كمن كان فاسقاً». ✔️در مرتبه بعدی بر میزان تقوای مومنان نسبت به یکدیگر تاکید می شود؛ «ان اكرمكم عندالله اتقكم». ✔️سابقه مبارزه در راه خدا، سومین ویژگی مورد توجه در برتری افراد نسبت به دیگری است؛ «فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجر اًعظيما» ✔️«اطيعوا الله و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» نیز می تواند در شمار ویژگی های مهم برای انتخاب باشد؛ یعنی کسی که بر ولی زمان خود پیشی نگرفته باشد و از او اطاعت می کند! ✔️ اما هنگامی که مومن از فاسق شناخته شد، متقی از غیر آن تمیز داده شد؛ مبارز با سابقه مشخص شد و ولایت پذیری افراد سنجیده شد؛ در مرحله پنجم، نوبت به سپردن امانت الهی به اهلش می رسد؛ «ان الله يامركم آن تودوا الامانات إلي اهلها» اهلیت را ذیل این آیه، شایستگی و توانایی مدیریت بهتر نسبت به بقیه، تعبیر کرده اند! براین اساس، پنج شاخص قرآنی؛ ایمان، تقوا، سابقه مبارزه در اسلام، ولایت پذیری و اهلیت افراد، می تواند به عنوان معیار انتخاب، در انتخابات پیش رو، مورد توجه باشد! @AFKAREHOWZAVI
. وارث لب‌های خشکیده سلام بر آخرین سرمایه دشت کربلا! سلام بر دومین مرد کاروان اسرای کربلا! سلام بر ‌او که از نسل حسنین علیهماالسلام بود! سلام بر او که شاهد رویداد سرزمین نینوا بود! سلام بر او که شاهد پر بریدن پرستوهای حامی دین جدش بود! سلام بر او که منزل به منزل با خورشید نیزه‌ها همراه بود! سلام بر او که غریبانه در شهر جدش آرمید! هنوز که هنوز است غربت از دیوارهای کهنه بر روی دل‌ها آوار است... 🥀الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْباقِرُ بِعِلْمِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفاحِصُ عَنْ دِینِ اللّهِ🥀 🥀اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ‏🥀 @AFKAREHOWZAVI
. صدای پای خورشید ✍س_غلامرضاپور جیک جیک مستانه‌ی گنجشک‌ها از لابلای شاخه های انجیر و انارِ حیاط خانه در سرم می‌پیچد. گاه گاهی صدای کلاغ تک خوانی از وسط آسمان می‌آید. رنگ تیره‌ی آسمان هرلحظه در حال روشن شدن است و دارد خودش را می‌کُشد تا همراه یک شگفتانه‌ی تازه تولد خورشید را نوید دهد. تصاویر‌ جلوی چشمم کم کم واضح می‌شوند. حالا دیگر غیر ازیک نقطه نور قرمز کنتور که از کنار در ورودی خانه چشمک می‌زند سایه روشن دیوار و پنجره اتاق ورودی ساختمان هم دیده می‌شود. وقتی زمین نور آسمان را تحویل می‌گیرد، حیاط خانه دیدنی ست. کاش شعر گنجشک‌ها را می‌دانستم و همراهشان می‌خواندم. اززاویه‌ای که من دارم نگاه می‌کنم هنوز خیلی چیزها دیده نمی‌شود. آرام از پهلوی دخترم کنار می‌روم. پتو را رویش می‌کشم و روسری‌ام را کنار صورتش می‌گذارم تا فکر کند هنوز کنارش هستم. می‌روم تا طلوع خورشید را ازکمی نزدیک تر از اینجا نظاره کنم. مورچه ها تندتند مشغول حمل و نقلند. یک کلاغ یا شایدم زاغ از روی علمک آنتن روی ساختمان همسایه‌ی دست راستی می‌پرد و می‌رود. صدای یا کریمها و خروسِ نمی‌دانم کدام همسایه درهم شده‌اند. خروس‌ها انگار یکی دوتا نیستند . صداهای دور و نزدیک‌شان این را می‌گوید. حالا دیگر رنگ سرامیک دیوارها هم واضح دیده می‌شود. اگرچه هوا دیگر روشن است، اما هنوز زرد طلایی خورشید در آسمان جان نگرفته . هوای دم طلوع کمی سرد است . دستهایم را کاسه می‌کنم و روی گوشهایم می‌گذارم تا سرما وارد گوشم نشود. گنجشک‌ها هم از صرافت آواز خوانی دسته جمعی افتاده‌اند و دارند دسته جمعی گفتگو می‌کنند. پرحرف هایشان انگار هنوز جیک آخر را نزده اند ... من اما فقط نگاه می‌کنم . کم کم آسمان از شرقی‌ترین گوشه‌اش رنگ عوض می‌کند. گنجشک‌ها یک لحظه سکوت می‌کنند و سپس تمام قد به خورشید سلام می‌دهند. طعم این سلام رنگ چشمهایم را زلال می‌کند. چشمهایم را روی هم می‌گذارم و ازصحن جواد الائمه علیه السلام وارد می‌شوم. آرام آرام حیاط را تمام می‌کنم و وارد رواق می‌شوم . خیلی‌ها زودتر از من آمده‌اند. دستم را روی در می‌گذارم و سکوت می‌کنم که پاسخ سلامم را ... راستی گنجشک‌ها چرا دیگر حرف نمی‌زنند؟ @AFKAREHOWZAVI
. « شکوفایی عقول» ✍️فاطمه شکیب رخ در شگفتی برخی از توصیفات دوران ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه، امثال روایت «کامل شدن عقول» بسیار خواندنی ست؛ این روایت که از (علیه السلام)  نقل شده (1) و تعابیر و برداشت‌های گوناگونی از مفهوم این روایت، توسط اندیشمندان یاد شده است، در کل حکایت از روزگاری دارد که عقول و افكار مردم شكوفا و اخلاق آنان كامل مى شود. به بیان ساده، دورانی حاصل می‌گردد که آدمی به دلیل گستره‌ی ایمان به حقایقی دست می یابد که دیگر علتی برای برگشت از مسیر تکامل و عبودیت نمی یابد، درست مثل دوران زندگی انسان‌ها که چون از کودکی گذر کنند و تجربه زندگی عاقلانه را بهره ببرند، دلیلی برای بازگشت به دوران کودکی خویش و طی مسیر کنونی عمر خویش نمی یابند. گذشته از اینکه چگونه این دوران حاصل می شود، آرزوی لذت تجربه چنین روزگاری نیز به ایمان الهی نیازمند است، به بیانی اصحاب شیطان هرگز از دنیای بدون دروغ، ریا، ظلم و نظیر آن، لذتی نخواهند برد که در جهت احیای عصر ظهور تلاشی کنند. بنابراین تصور چنین دورانی برای انسان شرافتمند کافی ست که خود با ترک محرمات، مقدمه ساز شکل گیری دوران ظهور بشود. به امید آن‌روز اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر (۱) «اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اكمل به اخلاقهم» رک؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 841، ح 71 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 336، ح 71 @AFKAREHOWZAVI
. *حسرت* ✍زهرا نجاتی 🔹پلان اول: به دخترم حسودیم می‌شود. نشسته جایی میان من و صندلی ماشین که برای خانواده هشت نفره تنگ است. هرپنج دقیقه بوسم می‌کند. بوسش میکنم. بعد دست کوچولوی تپلش را میکشد روی صورتم. روی سانت به سانت صورتم. انگار می‌خواهد نقشه اجزای صورتم را به زبان بریل، حفظ و توصیف کند. عشق میکنم. عشق میکند. جایی میان قلبم، میان خاطراتم، تیر می‌کشد. کاش من هم این کار را کرده بودم. حتی با مادرشصت ساله‌ام. کاش تصویر ذره به ذره صورتش را روی جانم نشانده بودم... شاید آن وقت این قدر دلتنگ نبودم... شاید آن وقت، سه سال به قدر سی سال سخت نمی آمد. 🔹پلان دوم؛ رییس جمهور مدام این طرف و ان طرف میرفت. عادت کرده بودیم. از زشتی‌های دست جمعی‌مان این عادت و پس از آن ناشکری بعد از نعمتهاست.. عادت‌مان شده بود گزارشی از کارها و برو بیاها و افتتاح کردن‌هایش بشنویم، بعد اُرد ناشتا بدهیم و پا رو پا زیر کولر در خانه بیندازیم و بگوییم؛_اصلا معلوم است این‌ها چکار می‌کنند! گرانی است. مرغ اینقدر شده. دلار اینقدر... عاقبت یک روز در همین سفرها از دست‌مان رفت و چشم‌های ما ماند و حسرت قاب‌های پر نشده از او... 🔹پلان سوم: چندروز دیگر انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری است. پس از شهیدی که حالا شده معیار شده تراز. البته به جز برای عده‌ای که از کفتار هم کمترند و هنوز چیزی نگذشته، دارند داغ توهین روی داغ دل‌مان می‌گذارند. وسط این همه برو بیا، وسط مناظره و برنامه و گفتگو، نکند بی تقوایی کنیم. نکند کاری کنیم که روزی حسرت بخوریم که کاش این‌طور نگفته، قضاوت، توهین و تخریب نکرده بودیم، ندانسته سخن نگفته بودیم. نکند یک روز ما بمانیم و قاب چشم‌ها، نگاه دل‌ها و حسرت... @AFKAREHOWZAVI
. تقدیم به روح بلند زنانی که چند سلول اضافی را نمی‌کشند! ✍مریم حمیدیان روزهای نوعروسی‌ام بود‌. هنوز درس می‌خواندم. عشق می‌کردم با روزگارم. با جزوه‌های پای گاز، کنار شعله. با فلش کارت‌های زیر آبچکان برای مرور درس حین ظرف شستن. نشستن ترک موتور همسر و کلاس رفتن برایم لذت‌بخش بود. یک روز بارانی دیر رسیدم. نفهمیدم ابتدای درس چه بوده. چه سوالی شده که استاد با ذوق به این جمله رسیده: " خدا نصیب‌تون کنه از این خداخواسته‌ها، تا تجربه نکنید نمی‌فهمید چی میگم!" لبخند زدم. روی شکمم دست کشیدم. پالتوی خرید عروسی‌ام تنم بود. "کی قسمتم میشه یه خداخواسته؟" یک روز فهمیدم کسی غیر از من، درون من است. از خون من تغذیه می‌کند. توی وجودم جا خوش کرده. به زودی بزرگ می‌شود. آنقدر بزرگ که همه می‌فهمند. یک روز فهمیدم ناخواسته باردارم. جا خوردم. ترسیدم. بغض کردم. خندیدم. همه احساسات متضاد دنیا روی قلبم آوار شد. برگشتم به روزگار نوعروسی. "مگه خودت نمی‌خواستی؟ خب اینم یه خدا خواسته." آرزوی چنین روزی را داشتم. اما چرا خوشحال نبودم؟ بخاطر اینکه به موقع نیامده؟ به وقت آمدن یا نه را من تعیین می‌کردم یا خدا؟ خب اسمش رویش است دیگر! *خداخواسته* یعنی خدا داده و از کارهای خدا هیچ کسی سر در نمی‌آورد. انگار تنها‌ترین زن دنیا بودم! من، بچه‌ی دوماهه درونم، دختر شش‌ماهه توی روروئکم! حس کردم ما سه تا محکومیم به بیچارگی، به تنهایی، به سختی.درهای آسمان را بسته می‌دیدم. درهای روی زمین حتی. آدم‌ها زندانی‌ام کردند. با حرف‌هایی که باعث زجرم می‌شد مرا توی خودم چپاندند. با طعنه‌ها، با شوخی‌های رنگ و رو وارفته " حالا یکم صبر می‌کردین، چه خبره انقد زود؟ مگه جوجه کشیه؟ (خنده حضار)" با تبریک‌های مصنوعی! با دعاهای تیکه‌دار" ایشالله پسر باشه جنست جور شه" با دلداری‌ حتی "نگران نباش، بچه دوم رزق و روزی عجیبی میاره!" یک سوال تلخ مرا به گوشه انفرادی پرتاب کرد: " نمیشه بندازیش؟!" راجع به چی صحبت می‌کرد. بچه‌ی من؟ من تا آن زمان فعل انداختن را برای چیزهای بی‌جان استفاده می‌کردم. محال بود در مورد چند سلول جاندار که یک بچه بالقوه است، فعل انداختن بکار ببرم. تنهاترین بودم. نمی‌توانستم از خودم و جنینم دفاع کنم‌. هیچ‌ نمی‌فهمیدم. راهی برای فرار از زندان حرف و حدیث‌ها بلد نبودم. فقط یک چیز را خوب می‌دانستم: "من قاتل نبودم. جراتش را نداشتم." فاصله گرفتم. از آدم‌هایی که غم روی غم می‌گذاشتند. از کسانی که از خدا نمی‌ترسیدند. محکوم به گذر روزهایی بودم که دوستشان نداشتم. برای آسان شدن باید از بین سختی‌ها زیبایی می‌دیدم. همزمانی آماده‌کردن اولین غذاها برای کودک شش ماهه با ویار ابتدای بارداری جور در نمی‌آمد. بالا آوردن‌های مداوم چه زیبایی داشت وقتی کودکم پشت درب دستشویی، توی روروئک می‌ترسید؟ باید سوار بر اتفاقات می‌شدم. پرواز می‌کردم. می‌رفتم فیلم را از بالا می‌دیدم. جایی نزدیک زاویه دید خدا. او تا آخر قصه‌ها را می‌داند. همه فراز و فرود‌ها را زودتر دیده. کنار ماست تا آب توی دلمان تکان نخورد. دستمان را میگیرد. در گوشمان می‌گوید:" نترسی‌ها این قصه آخرش قشنگه، تحمل کن. الان برنده می‌شی، بعد از این سکانس سخته کلی چیزهای قشنگ هست. رزق خودت و بچه‌ات دست منه، بستگی داره نقشتو چطور بازی کنی تا چی بهت بدم" وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً ً (۳۱ اسرا) حالا من باید نقش خودم را بازی می‌کردم. قهرمان زندگی خودم می‌شدم. بعدها با نوشتن داستان زنی که در عرض دوسال، دوبار مادر شده است معروف می‌شدم. موقع سبزی پاک کردن توی جمع‌های زنانه به وضع مالی خوبمان اشاره کنم و بگویم:" همه‌اش از قدم این وروجکه!" انتخاب کردم این مسیر را تا آخرش بروم‌. کنجکاو شدم بدانم جایزه‌ام چیست. خدا می‌خواهد در قبال امانتی که داده چه بدهد؟ شکر کردم. بعد از چند روز خودم را پیدا کردم. قوی و محکم. همین سرپا شدن روحیه‌ام معجزه عجیبی بود. تا قبل از آن دخترک ضعیفی بودم. برای کوچکترین حرف تا مدت‌ها درگیر می‌شدم. حالا نیرویی توی وجودم بود که نمی‌گذاشت به راحتی گیم اور شدم‌. ایستادم. با قدرت همه قشنگی‌های مسیر را دیدم. رسیدم به آخرش. آخر کجا؟ لابد پایان بارداری انتهاست؟ به قول استادمان تا کسی تجربه نکند نمی‌فهمد. رزق من مثل درب زیبایی بود که از بهشت به رویم گشوده شده شد. پر از نور... پر از محبت و پاکی از طرف خود خدا‌‌‌... " وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكاةً وَ كانَ تَقِيًّا (۱۳ مریم) و محبّت و پاكى [روح] از ناحيه‌ی خود به او بخشيديم، و او پرهيزگار بود. @AFKAREHOWZAVI
. گفتگوی سرکار خانم نجمه صالحی(سردبیر مجله افکار بانوان حوزوی و عضو تحریریه مجتهده امین ) با خبرنگار خبرگزاری حوزه، پیرامون اهمیت نوشتن و روند نگارش و تاثیرات آن. لینک گفتگو👇 https://hawzahnews.com/xcTS9 @AFKAREHOWZAVI
. «دکمه ی پیرهن جبرئیل» طیبه فرید نمی دانم کدام بی سلیقه ای این ضرب المثل را ساخت که «دختر پُل است و مردم رهگذر!»اصلا مگر پدیده های ظریف قحط بود که ریحانه خلقت را تشبیه به پل کرد!حتم دارم خانه خودش عین کاروانسرا بوده.کاروانسرایی که از وسطش پل می گذشته.احتمالا خودش هم از آن هایی بوده که وقتی بچه دار می شده کسی ذوق بچه اش را می کرده می گفته «دستبوستونه،غلامتونه،کنیزتونه».انگار نه انگار که خدا خودش با آن‌عظمت گفته «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ ......»*.ازین ضرب المثل های چیزکی جاهای دیگر هم آمده مثل آنجا که درباره مرگ این اتفاق شریف می گویند« شتریست که در خانه هر کسی می خوابد!»جل الخالق.....من اگر می خواستم ضرب المثل بسازم به جای این حرف های نازل، توپ را می انداختم توی زمین خانواده پسر.چجوری؟این شکلی که الان می خواهم بگویم: راستش خانه ای که دختر دم بخت دارد محل رفت و آمد فرشته هاست.تا اینجایش پیداست که پسرها و ننه بابایشان فرشته اند.و اما بعد... فرشته ها برای خودشان طبقاتی دارند.بعضی هایشان مسئول تقسیم روزی اند،بعضی هایشان موکل مرگند،بعضی هایشان می آیند امور زندگی خلق الله را به سامان می رسانند وبعضی هایشان هم مثل ملائکه مُهیمه که بقول امام خمینی* درعشق خدا مُستَغرَقند اصلا از وجود عالم بی خبرند.تا تقدیر چی باشد و نخ اقبال دختر مردم به دکمه قبای کدام یکیشان گیر کند.البته ملائکه الله علیهم السلام قبایشان کجا بود،که دکمه داشته باشد!در مثل مناقشه نیست.به هر حال راویِ دختردار عاقل باید یک جوری ملاحظه زبان روایت را بکند که اگر یک وقتی هم لغزید به قول آقای حافظ فرشته اش به دو دست دعا نگه دارد.(اینجای متن خیلی کنایه آمیز بود).خدا کند تقدیر با آدم‌سر جنگ نداشته باشد و صدر و ذیل زندگی آدم جوری رقم بخورد که فرشته عذاب و موکل مرگ و ملائک مهیمه گذارشان به سر کوچه خانواده عروس نیفتد.در عوض فرشته ای بیاید که ملتفت باشد که «دنیا، واقعا سیاره رنج است». نه عین‌ عزرائیل علیه السلام بخواهد جانت را بردارد ببرد یا اسرافیل (ع) که هی بخواهد در صور بدمد‌و قیامت کبری راه بیندازد و یا مثل میکائیل(ع)که فقط مسئول رزق و روزی است ....بنظرم هیچکدامِ این ها دامادهای ایده آلی نیستند.منظورم از ایده آل همان خوب خودمان است نه آن‌ «اسپایدرمنِ» دست نیافتنی. داماد آدم باید جبرئیل باشد.با کلی برنامه خوب از راه برسد.یکجوری که خیال آدم دختردار راحت باشد که عزیز کرده اش می رود پی زندگی.در «خانه ی بخت». جبرئیل از قدیم فرشته حیات و زندگی است.حتی خیلی قبل تر از اینکه دستورالعمل زندگی را بگذارد توی بغل حضرت موسی و عیسی و ابراهیم و الباقی انبیاء اولوالعزم.... ناگفته نماند، همه دخترها آرزو دارند جبرئیل آقای همسرشان باشد.جبرئیل با ابروهای کت و‌کلفت مردانه و ریش قشنگ و صدای خش دار... بخاطر همین اگر همه عمرشان هم یک خط از مصحف شریف را نخوانده باشند در ایام دم بخت کُلش را با انواع شرح‌و تفسیر از فیض الاسلام گرفته تا قلم فلسفی المیزان‌ می خوانند.البته نه همه دخترهای دم بخت !فقط آن‌هایی که منتظر جبرئیلند.تتمه قرآن‌خوانی دخترهای جبرئیل دوست هم همان صفحه ایست که سر سفره عقد باز می کنند.دوران پسابخت هم وقتی به مراد دلشان رسیدند به فراخور حال می شوند یومنون ببعض و یکفرون ببعض. القصه ازین به بعد به جای ضرب المثل نازل پل و دختر و ازین‌جور حرف های پرت و‌پلا از مثل مترقی خانه ای که دختر دم بخت دارد محل رفت و آمد فرشته هاست استفاده کنید اتفاقا با قول خدا هم جورتر است. باشد که رستگار شوید. *وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا *آداب الصلاة ،امام خمینی. @AFKAREHOWZAVI