پایان شب ظلمت ✍️زهره قاسمی نفس هایم در این دنیا چه با اکراه می آید میان جمع نامردان، چه بی همراه می آید زمستانی شدم دائم ، دل پژمرده ام زیرِ سکوت سرد عادت‌ها، چرا کوتاه می آید کمی از عطر نرگس شد تمام آرزوی من منم پروانه ی شمعی که با یک آه می آید برای دیدنش خون از جگر با غصه می‌خوردم صدای ناامیدی از درون چاه می آید زمین تشنه ی جانم سوال از آسمان پرسید: بهار سبز ایامم ، چه وقت از راه می آید؟؟!! از این سوسو زدن های ستاره باز فهمیدم که پایان شب ظلمت، میان ماه می آید... رها شد قلبم از درد و گرفتم فال زیبایی: که مژده بر همه عالم، شب دلخواه می آید... 🍃 @AFKAREHOWZAVI