☀️نورهای آسمانی ✍سمانه صفری کفش‌هایم را درآوردم، بوی خاک باران خورده بینی‌ام را نوازش داد. پا در مسیر نور نهادم. تعلل جایز نبود. مقصد مشخص است و راه هموار. سیم‌ها خاردارند و خطر انفجار مین در کمین. چادرم را به خودم نزدیکتر می‌کنم. متن تابلوها نگاه جسم خاکی‌ام را به خود جذب کرده‌اند، "لبخند بزن دلاور"؛ روحم اما در عالمی دیگر در سیروسلوک است. صدایش به گوش می‌رسد. صدایی غریب و گوش‌نواز. و چه حس خوبی است شنیدن صدایش در کنار محل آسمانی شدنش: "پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند. اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند" سر بر سجده می‌سایم، صدای تانک و خورد شدن استخوان پروانگان به گوش می‌رسد. بوی خون و باروت و بهشت در هم تنیده است. یاد بچه‌های نهر خیّن می‌افتم. آن هنگام که دشمن بعثی غافلگیرشان می‌کند و پل های یونولیتی که برای عبور غواص‌ها از نهر روی آب انداخته بودند، توسط آر پی چی دشمن به دو نیم می‌شود. حاج اکبر شیرازی اما جانش را در کف دستانش می‌گذارد و به داخل آب شیرجه می‌زند. با تمام توانی که در دستانش مانده است دو طرف پل‌های دو نیم شده را نگه میدارد تا نیروها از رویش رد شوند. زمان از حرکت ایستاده است. حاج اکبر زیاد دوام نمی‌آورد و آتش رگبار دشمن تن بی جانش را بر روی آب شناور می‌سازد. دو طرف لوله از هم دور می‌شود و بچه ها نه راه پس دارند و نه راه پیش. و چه هولناک است پرپر شدن در لوله ای باریک. که دستور عقب نشینی صادر شود و نه پای رفتنی داشته باشی و نه راه برگشتنی. و چه بد احوالی بود حال بچه هایی که رفقای مجروحشان را زنده در دل دشمن رها کرده بودند. دلم می‌شکند، نه برای آنان... مگر پروانگان پروای سوختن داشتن؟! نه.. که آنان حیات عند رب را برگزیده بودند و این ماییم که آرزوهای دور و دراز، پای پروازمان را بریده است و مگر جبهه جای رویا بود؟! لحظه موعود فرا می‌رسد. پای برگشتنم نیست. صدای زنگ کاروان اما به گوش می‌رسد. دلم می‌گیرد، مشت‌های خاکی‌ام را از چنگ زمین رها می‌کنم. وداع می‌گویم با گل های لاله ای که تشنه لب در هر گوشه این دشت خاکی، استوار و پابرجا به رقص درآمده‌اند. خورشید در حال غروب است و انوار سرخش مرا به سمت کاروان بدرقه می‌کنند.   بر تابلویی نامش نوشته شده بود، "فکه، سرزمین نور". شاهد عینی آسمانی شدن راوی فتح و هزاران بزرگ مرد عاشق که با پوتین‌های کهنه و لب‌های تشنه به عرش رسیده بودند. @AFKAREHOWZAVI