نعمتم در بهار کامل شد ✍زهره قاسمی، عضو تحریریه مجتهده امین یا مقلب القلوب و الابصار با دو دستت جوانه ها بیدار ای که نامت سرود زیبایی ای که یادت ثنای گندم زار قلب من پشت پرده ی زنگار جان من غرق ناله و بیمار آسمانت به وسعت رحمت ابر بغضم به لطف خود بردار ای تمنای لاله های زار ای شکوه تو در دل اسرار هرچه خواهم برای تو پیداست وصف مهرت برای من دشوار پادشاهی ، رحیمی و ستّار من گدای ضعیف و بی مقدار خانه ی دل به دست تو امن است غرق لطفت همیشه ام سالار فصل گرمت سرای برخوردار فصل پاییز تو همه تب دار نعمتم در بهار کامل شد در زمستان ببینمت بسیار عمر من رفته در پی دلدار روز و شب کار من شده تکرار تشنه ام چون کویر پر حسرت احسنِ حالِ من تویی ، دادار تن ، اسیر است و حکم او اخطار روح ، زخمی ، ولی پر از انوار یک بهار از جوانی ام کم شد دست بر دامنِ تو ای غم خوار ای که گفتی بخوانمت غفّار غصه از دست خود دو صد خروار عادتت بخشش است و آقایی پشتِ من گرم نصرتت ، ای یار ... @AFKAREHOWZAVI