.
"غم مبهم"
✍ز.علی عسگری
بالاخره کمی حال نوشتن دارم!
آنچه یک هفته تمام دنبالش بودم. میخواستم بنویسم اما موضوع چه بود؟ آهان! اتفاقات روز، فلسطین و حالا غزه پررنگ شده است. زیرنویس قرمز رنگ، شهدای دیشب را هزار و صد تن اعلام می کند؛ در من کسی میگرید!
نمیتوانم چیزی بگویم، زبانم بند آمده، مغزم قفل شدهاست؛ کلمات همیشه برایم حقیر بودهاند، حتی دایره لغات وسیع هم کاری از دستش بر نمی آید. نمیتوانم آنچه درونم میگذرد را ابراز کنم.
کسی درونم میگوید: پس الان داری چه کار میکنی؟ کاری که هیچ درکی از آن ندارم و دیگران احتمالا به آن میگویند "سوز دل".
- احساساتم زیاد قوی نیستند، خیلی راحت میتوانم کاری کنم مهم ترین چیزها، حتی به چشمم نیاید! -
حال، قلبم نه، ذهنم درگیر است. تمام شب را خواب بد دیدهام، حس خوبی ندارم.
به آن چه میگویند؟ ترس نه! استیصال پاسخ درست است و من بنابر اسم مفعول، مستاصَل هستم، درمانده شده ام...
از اینکه آن طرف دنیا آتش است و من چه کاری میتوانم برایشان انجام دهم؟
نمیفهمم چرا درونم آشوب است. با فاکتور گرفتن عقیده هم، این ظلم بهنظر میرسد. آیا این تلاطم برای "برطرف کردن" حال بد من است؟ آنجا عده ای به گناهی که نکرده اند، مجازات میشوند، برای صبر و امیدشان ویران میشوند و شهید میدهند ولی همچنان ایستاده اند!
اینجا هوا ابر است و من درماندهام...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI