فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. عهد و امید ✍ راضیه کاظمی زاده هوا هنوز روشن نشده بود، بعد از نماز صبح و دعای عهد، دلم نمی‌خواست دوباره بخوابم. کمی پای جانماز ترمه‌ای که مادر بزرگ برایم آورده بود نشستم و با خدا درددل کردم. حال خوشی بود! انگار بین من و خدا هیچ فاصله ای نبود! چشمانم را بستم و خودم را در آغوشش رها کردم، احساسی دست نیافتنی یافتم. چشمانم را باز کردم و نگاهم افتاد به نور سفیدی که از گوشه‌ی پنجره اتاق را روشن می‌کرد، به سمت حیاط رفتم، نگاهم را به آسمان آبی و آرام دوختم ، صدای گنجشک‌ها از بالای درختان به گوش می رسید. چه هوای تازه‌ای! با یک نفس عمیق سعی کردم ریه‌هایم را از اکسیژن ناب و تازه پر کنم. چند روزی است که حال دلم خوب نیست! دلتنگم و دل شکسته، دلم می‌خواهد همه چیز را رها کنم و تنها در گوشه‌ای بکر زندگی کنم، دلم بی‌خبری از عالم و آدم را می‌خواهد! بی‌خبری از جنگ، بی خبری از خونریزی در غزه ، از آوارگان فلسطین ، از بی رحمی‌های شیطان بزرگ ... دیدن فیلم نوزاد هفت روزه یا پسر بچه‌ای که با دلی شکسته و قلبی پر از درد صدای « یا رب یاربش » را به خدا می‌رساند ، تاب و توان را از من ربوده ، نمی‌دانم چه باید کرد؟! به کجا باید پناه برد و از چه کسی باید کمک خواست ..؟! اما تنها یک روزنه‌ی امید در دلم سوسو می‌زند و آن هم انتظار برای فرج « قائم آل محمد » است، او که انتقام مظلومان را خواهد گرفت! زنده‌ایم به امید آن روز 🤲🤲 @AFKAREHOWZAVI