.
🇵🇸برای اقتدار تو مینویسم...
✍آمنه عسکری منفرد
#پویش_روز_پرستار
برای تو مینویسم؛
برای اقتدارت ای کوه صبر،
برای تو برادر پرستار،
برای تو خواهر پرستارم.
قریب چهل شبانه روز است که زمین و زمان آبستن تحولی بزرگ است. تحولی از جنس بیداری برای همهی اهل زمین که تولد تمدن نوین جهانی را نوید میدهد. و در این روزها و شبها که لحظه لحظهاش بویِ خون و دود و آتش میدهد و عطر مظلومیت و حقانیت زنان و کودکان شهید غزه سراسر گیتی را عطرآگین کرده است، قلب همهی ازادگان جهان برای شما و مظلومیت غزه در تپش است. یقین دارم برای شما سختتر از هر روز و شب دیگری میگذرد. خوب میدانم چرا. اینک بعد از گذشت ۱۴ قرن از حادثهی عظیم کربلا، شما را نیز با آزمون کربلا میآزمایند.
اگر چه ما به خاطر بسته بودن مرزهای فلسطین از شما دوریم، اما روح و جانمان در کنار شماست. در خبرها میبینیم و میشنویم که در این ایام، شما چون زینب کبری (سلامالله علیها) که بعد از حادثهی ظهر عاشورا و در شب یازدهم، هنگام به آتش کشیدن خیمهها، تنها سپر بلای کودکان یتیم و وحشتزده بود، به دنبال انجام رسالت خویش هستید. همان روزهایی را میگویم که بانوی کربلا، پرستارِ تنِ تبدار امام سجاد (علیهالسلام) و مخدرات اسیر و کودکان زخمی و بیمار بود و شبها، آرامِ جانِ مادرِ شیرخوار کربلا که در نبود اصغرش زبان گرفته و لالایی میخواند.
آه بمیرم برای آن لحظهای که امداد در شب تاریک، کودک نیم سوخته و وحشت زده را تنها و بیکس در کنار آوار ِخانه و کاشانه یافتند، درحالی که او از ترس تاریکی و تنهایی به خود میپیچید و در آغوش شما آرام گرفت، به گمانم شما را به یاد طفلان گمشدهی اباعبدلله (علیه السلام) انداخت؛ که شب یازدهم محرم سال ۶۱، از کاروان اسرا جامانده و در بیابانها از ترس تنهایی و وحشت، دست بر گردن هم انداخته و جان به جان آفرین تسلیم کرده بودند.
به من بگویید آن لحظهای که دخترکان و پسرکان یتیم، نیمه شب پدر را صدا میزنند، چه میکنید؟ حتما باز هم به عمه سادات پناه میبرید به یاد آن هنگام که رقیه را آرام میکرد، تا صدای نالهاش، یزید ملعون را از خواب بلند نکند. باز جای شکرش باقی است ، مجبور نیستید، کودکان یتیم را با سر بریده پدر آرام کنید، که اگر چنین میشد، نمیدانم چون عقیله بنی هاشم تاب میآوردید یا نه؟! که اگر مجبور به این کار شوید، جانبهجانانآفرین تسلیم میکردید. آخر او زینب بود و شب عاشورا دست ولایت حسین قلبش را آرام داده و جانش را وسعت بخشیده بود تا سنگ صبور مخدرات اسیر و آرام جانِ تبدار زین العابدین (علیهالسلام) باشد. او زینب بو د و دنیا تا دنیاست، تنها یک زینب به خود دیده و خواهد دید.
آخر مگر انسان عادی، تاب دیدن کودک تشنهای که به هروله افتاده را دارد؟
راستی آنهنگام که بمبهای رژیم کودککش، بیمارستان معمدانی و شفا را هدف گرفت و کودکان یتیم و زنان بیمار را قتلعام کرد، شما کجا بودید؟
خدا کند که مجبور نشده باشید، چون زینب کبری دامن آتش گرفتهی کودکان یتیم را خاموش کنید.
شما همانجا هم بودید؟ بمیرم برای قلبتان. بگویید با این حجم غم و داغ چه کردی؟
اصلا بگویید اکنون که نوزادان نارس محتاج به اکسیژن از فرط گرسنگی و تشنگی به تلذی افتادند چه میکنید؟ چگونه تاب میآورید؟ با مادرانی را که به خاطر تشنگی شیر نداشتند تا نوزاد بیتاب خود را آرام کرده، بخوابانند چه میکنید؟ به دامن زینب پناه میبرید یا رباب را صدا میزنید؟
آیا تا امروز آنجا شیرخوارهای چون ماهیان تشنه به تلذی افتاده؟ معنای «تلذی» را که به یاد دارید؟ آری، آن هنگام را میگویم که علیاصغر، کوچکترین سرباز نینوا، از شدت تشنگی چون ماهیِ بیرون افتاده از آب، تنها لبهایش را تکان میداد و حتی اگر آب مینوشید بازهم زنده نمیماند.
خدای محمد! این صحنه را هم دیدید؟ باز جای شکرش باقی است گلوی نوزادان غزه، هدف تیر سه شعبه حرملهها نبوده که اگر بود، نمیدانم شما تاب تحمل آن را داشتید یا نه؟
آخر این همه صبر، تنها در توانِ ولیّ خداست.
حتی زینب کبری با آن همه قدرش نمیتوانست تاب آورد که حسین (علیه السلام) تصمیم گرفت به تنهایی و در خفا، نوزاد بریده حنجر را به دور از چشم همه، پشت خیمه ها دفن کند و شاید حتی حسین هم از این سیل غم، جان میداد اگر نبود فریاد (مهلاً مهلاً یابنَ الزهرا)ی زینب.
#طوفان_الاقصی
#روز_پرستار
📝ادامه دارد...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI