. «صحنه‌های ناب دلدادگی» ✍موسوی باردئی سلام ای دلبر و مقصود ما سلام مادرم حضرت زهرا (علیهاالسلام) سلام بر تو ای حاج قاسم نمی‌دانم به اجابت دعای کدام رفیق من هم توفیق پیدا کردم با کاروان نسل حاج قاسم زائرت باشم. هر چه به مزارت نزدیکتر می‌شدم دلهره ام بیشتر میشد.روی آمدن به کویت را نداشتم. دو سه قدم به سمتت آمدم ولی باز برگشتم.از دور می‌دیدم چطور نوجوانان و جوانان مزارت را بغل کرده‌اند و به پهنای صورت اشک می‌ریزند. سردار‌ عزیز چه کردی با دل‌های این سربازان انقلاب؟! هر کدام از آنها فارغ از این دنیای فانی، با مزار یک شهید مأنوس شده بودند. شهید ماهانی،شهید یوسف الهی،شهید میرلوحی و... طلابی را می‌دیدم که بی‌توجه به اطرافیان سر در گم بین قبور شهدا قدم می‌زدند.دنبال چه بودند؟در دلشان چه می‌گذشت که سر به زیر و بغض آلود دست بر قبور شهدا کشیده و سر و صورت خود را با غبارهای مزارشان متبرک می‌کردند. گوشه‌ای نشسته و تسبیح تربتم را در دستم محکم گرفتم تا قوت قلبم باشد. چشمم به پوستری افتاد که ورودی آن مکان نصب شده بود. ((مقام‌معظم رهبری: «در دنیا با حاج قاسم خیلی رفیق بودیم؛ ان‌شاءالله خدا کاری کند که در قیامت هم خیلی رفیق باشیم.)) اشک امانم را بریده بود.خجالت سرتاپای وجودم را فراگرفت. خوشا بحالت که یار نظام بودی و نه مثل ماها بار نظام. چطور خودت را ساختی که هرگز دنبال نام وعنوان نبودی. چه کار کردی که ولی زمانمان اینگونه دعا کرد؟ دستم را بگیر و برایم دعا کن که سخت محتاج دعایت هستم. @AFKAREHOWZAVI