«مادر سید مصطفی» ✍فاطمه میری طایفه فرد مادر سید مصطفی چقدر نشسته پای روضه‌ مادران کربلا خدا عالم است. پسرش با چند تا از رفقایش رفته‌بودند جبهه. ۱۹ ماه از جناره پسرش خبری نشد تا وقتی که شروع کردند به تفحص هویزه و استخوان‌هایی که زیر شنی تانک‌های بعثی‌ها له شده‌بودند، حالا باید شناسایی می‌شدند. تفحص رسید به استخوان‌‌های شهید سید مصطفی مختاری. به مادرش خبر دادند که یوسفت دارد برمی‌گردد. مادر گفت: غیر از پسرم بقیه دوستانش را پیدا کردید؟ جواب منفی بود. -فقط پسر شما، بقیه دوستاشو پیدا نکردیم. مادر کمی فکر کرد و گفت: هر وقت که دوستاشو هم پیدا کردید جنازه بچه منو هم بیارید. من تو محل آبرو دارم. با این مادرا نشست و برخاست می‌کنم، نمی‌خوام غصه‌دار بشن. نمی‌خوام چیزی که در راه خدا دادم رو پس بگیرم. هروقت دوستاش پیدا شدن مصطفی رو هم برگردونید. ◽◽◽◽◽ تا همین حالا شهید تأیید هویت شده، از شهر سربداران، سبزوار جا خوش کرده در گلزار شهدای هویزه. مادرش اما عجب دلی داشت و عجب معامله‌ای کرد. ما چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم تا ابد مدیون این مادرانیم. مادرانی که برای ارزشی بالاتر، فرزند فدا می‌کنند و ام وهب وار حتی منتظر استخوان‌های فرزند هم نمی‌شوند. مادر سید مصطفی شک نکرد. درست است که ما در حداقلی‌ترین کار برای این خاک مثل رأی دادن شک بکنیم؟ @AFKAREHOWZ