«آخرین حرکت»
✍زهرا نجاتی
اول، مرد موهای مشتری را صاف کرد. مواد رنگ را با فرچه برداشت و دوباره موها را شست و نم موها را با حوله گرفت.
عجیب بود. همه چیز خوب پیش رفته بود: پس چرا حالا این رنگ را روی سر مشتری میدید؟ یادش آمد آخرین رج موها را که اتفاقا بیشتر از بقیه موهای کم پشت مشتری، جلو چشم بود، دقیقه آخر با بیحوصلگی برداشته بود و به جای آن که شلالی در بیاورد، تکهای توی رنگ تیره پیچیده بود و حالا زحمت چند ساعت کار روی موهای مشتری را، با دست خودش به بادرفته میدید.
❇️دوم؛ قصه بعضی کارهای ما، شبیه قصه مرد است. خیلی کارها، رفتارها، برخوردها، اعمال عبادی را انجام میدهیم بعد ناگهان درست سر به زنگاه، آن جایی که نباید، با یک عمل،
با یک حرف،
یک برخورد ناشایست،
یک ناشکری،
ختم به شرش میکنیم.
این قصه از قصه اولی دردناکتر است.
سوم؛
قصه دو پیرمرد که بعد ازروز انتخابات و یکی در آستانه خروج از رای گیری، از دنیا رفته بود، را لابد شنیدید..
🔹خوشا به حالشان به خصوص دومی؛ آخرین کارشان آخرین اثر انگشتشان، آخرین تاثیرشان بر سرنوشت تنها مملکت اسلامی و شیعی جهان بوده.
با خودم فکر میکنم، اینها جناب عزرائیل را که دیدهاند، چقدر دستشان پر بوده. حتما با شوق، انگشتشان را بالابرده اند و گفتهاند:«خودت قضاوت کن ببین کردیم آنچه را که باید.»
❇️قصه همین است، عاقبت بخیری، شاخ و دم ندارد. مرگ خبر نمیکند وبه قول قرآن: «هیچکس نمیداند کجا می میرد و کی میمیرد»
و
خوش به حال آنان که آخرین عملشان، بهترین اعمالشان است و در آخرین لحظه عمر، آبرومندانهترین اعمال را تحویل میدهند.
❇️خوش به حال آنان که آخرین حرکت شطرنج زندگیشان، بهترین و موثرترین حرکتشان است.
همین.
#انتخابات
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI