. سجده به آسفالت وطن ✍مریم حمیدیان من زیاد با لهجه‌ صحبت نمی‌کردم. نه که بدم بیاید، نه! زیاد برایم مهم نبود. همین که عادی حرف بزنم کافی بود. تا وقتی توی کتاب‌ها با حفظ فرهنگ بومی بیشتر آشنا شدم. فهمیدم لهجه می‌تواند یک میراث ناملموس باشد. باید برای انتقال به آیندگان حفظ شود. خوشم آمد. سعی کردم کلمه‌ها را همانطور که بقیه همشهری‌ها می‌گویند ادا کنم. از اینکه قسمتی از فرهنگ ایرانی را حفظ کنم لذت بردم. دیروز عاشقان آسفالت ترکیه آمده بودند شهر ما. با سیاست‌مداران قبلی. با خالق تهمت شش کلاس سواد شهید جمهور. فکر کرده بود با این‌ها بیاید مردم برایشان فرش قرمز پهن می‌کنند. نرفته بودند میدان امام. آنقدر آدم نداشتند که میدان را پر کنند. رفته بودند زاینده رود. روی یکی از سکو‌ها به خشکی رود خیره شده بودند. کشاورزی آفتاب سوخته پایین سکو، لب به اعتراض گشود. با لهجه اصفهانی، نتیجه گفتمان خود تحقیری را توی رویشان گفت. خوشم آمد. میراث ما چه یک لهجه باشد چه یک تمدن باید حفظ شود. تمدن باور به توانمندی ایرانیان. باید به خودمان تکیه کرد. به نقش باشکوه تک تک ایرانی‌ها باید بها داد. آمریکا اگر به فکر ما بود، توی همان برجام، برادریش را نشان داده بود. پزشکیان آمد جلو. نزدیک لبه سکو، خوب شد میکروفون دستش نبود. وگرنه پرت می‌کرد روی سر کشاورز. پوزخندی زد. مثل پوزخند ارباب‌ها به رعیت‌ها. انگار نه انگار انقلاب مستضعفین است و آن مرد آفتاب سوخته، دارایی کشور. "برو به اونا رای بده تا برات درستش کنند!" البته مردم به همان‌ها رای می‌دهند. بعد از رئیسی عزیز مردم گول نمی‌خورند. به عقب برنمی‌گردند. خون او قلب‌ها را از زنگار غفلت و عافیت شسته. مردم می‌خواهند روی پای خودشان بایستند. اسفالت‌های خراب ساخت خودمان را سجده می‌کنند‌. اینجا وطن است. می‌خواهند با دستان خودشان کشور را آباد کنند. هر چند با کم و کاست، آن پرچمی سربلند است که روی دستاوردهای خودمان به اهتزاز درآید. @AFKAREHOWZAVI