«تا ماه نو شود» ✍️فاطمه شکیب رخ صدای جیغ دختران در سالن مدرسه پیچید و اضطراب همه ما را فرا گرفت، بی درنگ به سمت بچه ها دویدیم، در راه با انواع دلشوره ها و تصورات بدنبال چاره بودم. دختری صدا می زد؛ خانم به اینجا بیا رُکیاتو از حال رفته است. در کلاس حلقه ی دور کودک از حال رفته را بازکردم و دخترک را به آغوش کشیدم، با کمک همکار ها او را به دفتر مدرسه رساندیم. وقتی اندکی بهتر شد طاقت از کفم برون رفت، باید زودتر می دانستم چرا شاگردم اینگونه نقش زمین شده بود. با زبان همیشگی ام علت حال او را جویا شدم و او در حالی که سعی می کرد لابه لای حرفهایش ناگفته ای باقی گذارد؛ به روزه بودن خود اشاره کرد. کوتاه نیامدم وقت نداستن نبود، شاید خطری برایش در پیش بود. بالاخره زبان گشود، از پنچ روز روزه ی پیوسته به همراه خانواده سخن گفت. از اینکه به علت فقدان مواد غذایی در منزل با پدر تصمیم به روزه ی خانوادگی گرفته بودند، تا ماه نو شود... دلم آشوب شد، این همه نجابت برای حفظ ایمان و آبرو مرا شگفت زده کرد. سالهاست که با امثال او سروکار دارم و مانند این خویشتن داری را کم ندیده ام، مثل ما سفید پوست نیستند اما قلب هایی به سفیدی ایمان دارند. برای حفظ دین و تلمذ در مکتب اهل بیت (ع) و آویختن مدال پر افتخار طلبگی به کشور ما سفر کرده اند و در این راه گوهر ایمان را به نان نمی فروشند.* گاهی فکر می‌کنم که چه نسبتی بین عزت نفس مومن و گستردگی مال غافل برقرار است؟ چه می‌شود که وقتی غافل بر رفاه نسبی دنیا دست می یابد بر طلب و طمعش افزوده می‌گردد، هرچه دارد سیراب نمی شود و آنچه ندارد او را به ناسپاسی و کفر می‌رساند، حال آنکه مومن بی بهره از مال، به اندک نعمتی از جانب پروردگار راضی است و نداشته ی دنیا را صبورانه تحمل می کند. گاهی می‌اندیشم که چرا برخی هم‌وطن‌های ما به رغم دینداری ظاهری، این‌چنین در دنیا پرستی غوطه ورند و در عین غنا، به درد ذهنی نداری مبتلا هستند. چگونه فرهنگ پاک ایرانی، این‌گونه با آزمندی عجین شد و چگونه همدلی و دردمندی دیگران در انظار ما به سردی گرائید؟! کاش نهضتی برای زدودن غبارهای فرهنگی و دینی به راه اندازیم، کاش به رحم خدا بر روزگارمان بسنده نکنیم که این فرصت تا ابد بر مردمی که ز حال همسایه گان بی خبرند باقی نمی ماند! 🍃اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🤲🍃 *برگرفته از روایت معلم کلاس چهارم دبستان هجرت @AFKAREHOWZAVI