« زائر شهدا» ✍ خانم ارشد دانشگاه و سطح دو حوزه ...وزش شدید باد زائران اهل قبور را از عزیزانشان جدا می کرد، عزیزانی که درخانه ابدی خود در آرامستان« بهشت رضا »آرمیده بودند.. کم کم باران آغاز شد. نم نم باران پائیزی و لطافت هوا، جلوه ای خاص به منزلگاه اموات می داد. صدای خنده دخترکی حدودا ۵ ساله، که شادمان لابلای قبور می دوید سکوت سرد آرامستان را می شکست. دخترک فارغ از هرچیز، دستهایش را باز کرده، رو به آسمان گرفته،برخورد قطره های ریز باران با صورتش را تجربه می کرد. با وجود سرما و نفوذ باران به داخل ماشین، دلم نیامد خود را از بذل طبیعت محروم و شیشه را بالا دهم. بالاخره کنار قطعه آیت الله تهرانی، قطعه مجاور قبور شهدا، از ماشین پیاده شدم. پس از قرائت فاتحه، در حالی که زیرلب سوره «یس » را زمزمه می کردم، به سوی قطعه شهدا را افتادم. با خود قراری داشتم که هربار کنار قبر مطهر یک شهید بنشینم و به طمع شفاعت به صاحب مزار متوسل شوم. اینبار مزار پاک یک شهید مدافع حرم مرا به سوی خود خواند... به نیمه دوم سوره «یس» رسیده بودم. کنار سنگ قبر رو به قبله نشسته و ادامه دادم....  إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ ، هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الأرَائِکِ مُتَّکِئُونَ ، لَهُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ وَلَهُمْ مَا یَدَّعُونَ ، سَلامٌ قَوْلا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ .... نگاه پر حسرتم پشت پرده ای از اشک پنهان شد... خدایا، اینجا بندگان خاص تو آرمیده اند، آنانکه ازاین دنیای خاکی دل کنده و در راه دینت بذل جان کرده اند... خدایا به کدام جذبه اینان را به سوی خود کشاندی که فقط تو را دیدند و وصالت را طلبیدند...و تو آنان را در آغوش کشیدی و عاشقانه پذیرفتی. ای پروردگار مهربان، ای رب رحیم... از تباهی عمر و اسارت در زنجیرهای دنیا به تو پناه می برم... گرچه لایق وصل تو نیستم ولی... مرا هم به سوی خود بخوان و در مقام سلم خود جای ده... سَلامٌ قَوْلا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ.... @ahalieghalam