🩺 📖 قسمت هفتم ✍ خانم سرش سنگین بود. صداهایی به گوشش می‌رسید. پلک‌هایش را به زحمت گشود. در ریکاوری روی یک برانکارد دراز کشیده بود. کسی دور و برش نبود. سنگینی و درد محل عمل آزارش میداد. سروصدا از اتاق کناری بود. بیشتر بحث بود، نه یک گفتگوی معمولی. دقت کرد. صدای دکتر بود که با عصبانیت حرف میزد: «... به هرحال نمیشه به خاطر یک مورد استثنا همه رو کنار گذاشت. برای غربالگری کلی تحقیقات شده. پیشرفته ترین مراکز زنان در دنیا با همین شیوه‌ها کار می‌کنند.» گوش‌هایش تیزتر شد. صدای مامای مهربان را شنید که در جواب دکتر گفت: «خانم دکتر! مشکل ما اینه که گاهی از اینطرف بام می‌افتیم، گاه از اونطرف. ما فقط دنبال اجراییم. کیفیت کار و خطاهاش رو در نظر نمی‌گیریم. به روش‌هایی تکیه کردیم که نتایج مثبت کاذب و حتی منفی کاذبش بالاست. بعد هم همه مادرها رو می‌رسونیم و مجبور می‌کنیم که به اون تن بدن. می‌دونین الان علاوه بر هزینه‌های سنگین غربالگری، چه فشار روحی و روانی رو مادرامونه.» بعد ادامه داد: «همین دو هفته پیش که شما مرخصی بودین، دقیقا یک خانمی مثل مریض امروز اومده بود. اونم بچه‌اش سالم بود. می‌گفت که چندماهه دارم از فشار دیوانه می‌شم.» با شنیدن این حرف دلش لرزید. خواست بلند شود، درد و سنگینی محل عمل مانع شد. قلبش تند تند میزد. زبان خشکش را روی لبها کشید و ماما را صدا زد. به جای ماما، پرستار اتاق عمل با نوزادی در آغوش وارد شد... 👈 ادامه دارد... @ahalieghalam