📜
#غزلیات
#عارف_قزوینی
#غزل_بیست_و_ششم
داد حُسنت به تو تعلیم خودآرایی را
زیبِ
#اندام تو کرد این همه
#زیبایی را
قدرتِ عشق تو بگرفت به سرپنجهٔ حُسن
طرفة العین ز من قوهٔ بینایی را
هم مگر فتنهٔ چشم تو بخواباند باز
در تماشای تو آشوب تماشایی را
ای بت شرق بنه پا به اروپا تا پای
به زمین خشکد بتهای
#اروپایی را
کرد سودای سر
#زلف تو دیوانه مرا
چه نهی سربهسر این آدمِ سودایی را
فقط اندوخته در عشق
#شکیبایی بود
کرد تاراج غم
#عشق شکیبایی را
#دل به دریا زد و سر راه بیابان بگرفت
دل دریایی من بین سر
#صحرایی را
به یکی خضر ره عالم
#وحدت شد و هیچ
کس نیابد به از این عالم
#تنهایی را
اغلبم جا بس کوچهٔ بیسامانی است
با چنین جا چه خورم غصهٔ بیجایی را
منحصر شد همه دار و ندارم به
#جنون
در چه ره خرج کنم این همه دارایی را
سر
#دل تا که نخورده است به یک سنگدلی
پند سودی ندهد هرزه و هرجایی را
حسّ من
#دشمن جان کیست نمیدانستم
که به من دشمنی است این همه دانایی را
عارف از خطهٔ
#تهران سوی
#تبریز گریخت
تا تحمل نکند آن همه رسوایی را
#اندیشمندانه_انتخاب_کنید
#اندیشمندان_جوان_سپنتا
لینک کانال 👈
@ajs_org