#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتهفتادیکم🦋
🌿﷽🌿
راه نفسم باز شد قلبم ضربه هاش رو آروم تر وارد کرد
نفس عمیقی کشیدم خدایا من چم شده بود؟
سعی کردم بخوابم اما هرکاری میکردم یه لحظه هم
چشمای آیه از جلوی چشام کنار نمیرفت ،شده
بود یه طرح روی یه پرده ی ضخیم که روی چشمام
کشیده شده بود و هر چقدر هم تلاش میکردی که با
قدرت هرچه تمام تر کنارشون بزنم نمیتونستم
واقعا توی شناخت این دختر درمونده شده بودم منی که
حس و حال وجودی هر کس رو به راحتی از
تو چشماش میخوندم توی معنای نگاه شب رنگ آیه مونده
بودم توی تاریکی نگاهش هدفمو گم
میکردم
رمز نگاهش بی نهایت منو یاد یه آدم می انداخت
یه آدمی که آیه بی نهایت شبیه اش بود
یه آدم که حتی علایقشون شبیه هم دیگه بود
یه آدم که به خاطر شباهت های باطنیشون من ذات آیه
رو هم به اشتباه به اون نسبت دادم هر چند
هنوز هم لکه های سیاه شک و تردید قلب سیاهمو سیاهتر
کرده بود اما هر چی که بود من تا الان از
آیه حتی یه خطای کوچیک هم ندیده بودم و این ندیدن
ها منو وادار به اعتراف به این میکرد که
امکان داره واقعا در مورد آیه اشتباه کرده باشم!....
اما پس عالایقشون...شباهتاهاشون ...حتی ژرفای
چشماشون
هیچ تفاوتی نداشت مطمئن بودم فقط من نیستم که توی
شب های پر ستاره ی آیه گم میشم...
همونطور که مطمئن بودم فقط من نبودم که توی دریای
خروشان لعیا گم میشدم
اینقدر به شباهت ها و تفاوت هاشون فکر کردم که آخر
سر خوابم برد...
هنوز چند ساعتی نگذشته بود که با صدای داد بابا که از
فاصله ی دور منو صدا میزد بیدار شدم با
چشمهایی پر از خواب و موهای ژولیده از در اتاق بیرون
زدم و همینطور تلو تلو خوران در حال
خاروندن سرم به سمت آشپزخونه رفتم و رو به بابا گفتم
:هوووم ؟
بابا با لبخند گفت :هووم نه پسر بی تربیت باید بگی سلام
قبل از اینکه سلام از دهنم در بیاد آیه که با عجله مشغول
چیدن میز صبحانه بود گفت :سلام آقا
پاکان
بابا :پاشو برو دست و صورتتو آب بزن بیا صبحونه بخور-
بریم شرکت
بی حوصله گفتم :امروز شرکت نمیام
بابا با بهت گفت :یه دو روز اومدی شرکت بقیه اش و
میری مرخصی همینطوری شرکتتو به اینجا
رسوندی ؟
-خب آرمان هست دیگه
بعله اگه آرمان نبود که تو تا حالا ۱۰۰ بار ورشکست
شده بودی-
-بابا بسه تو رو خدا
معطل تو نیستم-
چی چی رو بسه نمیخوای بیای بگو نمیای دیگه من که
کلافه دستی به صورتم کشیدم و گفتم :پدر من حالم
خوب نیست مریضم میخوام برم دکتر
بابا که با این حرفم نگران شد سریع گفت :چت شده
؟کجات درد میکنه؟؟
-چیز مهمی نیست.....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻