دوران کودکی
«.... همینطور داشت توی تاریکی میرفت که یهو از پشت سرش یه صدایی شنید...» در حسرت شبهایی هستم که توی حیاط یا روی پشت بوم رختخواب پهن میکردیم و تا دیروقت یا بهتره بگم تا درومدن صدای اعتراض بزرگترها حرف میزدیم... چقدر با ماجراهای ترسناک همو میترسوندیم. جن و پری و آل و روح و... هر چیزی که تخیلمون اجازه میداد. میترسیدیم و در عین حال کیف میکردیم. گاهی هم یه لرزی به تنمون میافتاد که نمیدونم از سردی هوا بود، از سردی قسمتهای دست نخورده لحاف و تشک بود یا از ترس. ولی به هر دلیلی که بود، فرو رفتن تا زیر چونه، زیر لحاف و پتو، احساس امنیت عجیبی بهمون میداد. حسی شبیه مخفی شدن در یک دژ نفوذ ناپذیر. حدس میزنم خاطرههای ترسوندن و ترسیده شدن زیادی داشته باشید😉
#تصویرسازی
#تصویرگری
#نوستالژی
#خاطره
#خاطرات
#خاطره_بازی
#دوران_کودکی
#کودکی
#بازی
#شب
#حیاط
#پشت_بام
#ترس
#جن
#روح
#قصه_ترسناک
#خوابیدن_روی_پشت_بام
#یادش_بخیر
#قدیم
#قدیما
#علی_میری
#alimiriart
#alimiri
#illustration
#digitalart
#digitalpainting
@alimiriart
عکس ها و داستان های بیشتر 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6