♨️آیا وجدانیات ارزش معرفت شناختی بیشتری از محسوسات دارند؟! 🔰 حجت الاسلام سجاد انتظار 👈آیدی @entezarsajjad ┄┅┅═❅❅❄❅❅═┅┅┄ 🔺چنانچه روشن است نقطه آغاز علم فلسفه، دفع سفسطه و اثبات اجمالی حقایق است و حکمای عالم اسلام از گذشته در مقدمه این علم، ادعای شکاکانی که در وجود حقایق تشکیک می ورزیدند را به اندازه مقتضی پاسخ می دادند سپس وارد علم فلسفه می شدند اما دفع سفسطه در دوران معاصر شکل جدیدی به خود گرفته است. در عصر حاضر و با ارتقاء اشکالات شناخت شناسی به ایده آلیسم، مقدمه کوتاه فلاسفه قدیم، دفع سفسطه را نتیجه نمی دهد از این رو واکنش معاصرین به اندیشه های غربی در قالب علم معرفت شناسی با بررسی های تفصیلی و به عنوان علمی مقدم بر فلسفه بروز یافته است و مسائل این علم متناسب با جنس اشکالات، کمتر به اثبات اصل وجود حقایق می پردازد و بیشتر به بررسی مورد به مورد ادراکات و تطابق آن ها بر محکیاتشان معطوف است و به همین جهت دفع سفسطه در عصر کنونی اصطلاحی است که اعم از انکار واقعیات و انکار انطباق ادراکات بر واقعیات است بنابراین صرف اثبات اینکه حقائقی در عالم وجود دارد برای ورود به فلسفه کافی نمی نماید بلکه باید انطباق موردی ادراکات نیز تضمین گردد. 🔺کتاب شریف آموزش فلسفه از جمله کتب نظم یافته بر اساس توضیح فوق است که دروسی را به عنوان مقدمه علم فلسفه و در قالب عنوان کلی شناخت شناسی مطرح کرده است. دغدغه اصلی این کتاب در آغاز آن، اثبات اصل اجمالی واقعیت سپس بررسی انواع ادراکات و بحث پیرامون انطباق آن ها بر واقعیات و تامین ضمانت تطابق آن ها است. طبیعی است که اشراف کامل بر این مباحث تنها با مطالعه متن تفصیلی کتاب حاصل می شود و در این نوشتار تنها از جهتی که مد نظر است به این کتاب نظر می افکنیم که آن جهت، سیری است که در مقدمه ی آن برای تامین مبادی ادارکی طی شده است می باشد. به طور خلاصه پیش فرض مباحث شناخت شناسی این کتاب چنین به نظر می آید که ابتدا باید انسان را موجودی گنگ و فاقد دسترسی به واقعیات عالم تصویر کرد و آنگاه با مبادی یقینی و خلل ناپذیر و متقن راهی برای او به سمت حقایق باز کرد. 🔺سیری که در این مباحث طی می شود ابتدا استفاده از علم حضوری برای اثبات خود انسان به عنوان واقعیتی قابل توجه در عالم است که به همین مناسبت راز خطا ناپذیری آن نیز بیان می شود اما از آن جا صرف علم به نفس به صورت حضوری برای ورود به فلسفه کافی نیست، در بخش دوم سمت و سوی مباحث به علم حصولی و خواص آن می گراید تا از این طریق ارتباط انسان با عالم خارج از خود نیز تامین شود؛ به همین مناسبت مبادی برهان که منطقیین به عنوان یقینیات برمی شمرند ذکر شده و از میان آن ها تنها دو دسته از ادراکات به عنوان ادراکاتی که قابلیت دارند ارتباط علمی انسان را با خارج از خود به صورت مطابق با واقع تامین کنند انتخاب می شوند که عبارتند از اولیات و وجدانیات. 🔺رویکرد فوق از جهات سه گانه یا بیشتر مورد سوال و ابهام قرار دارد؛ ابهام نخست سنگ بنا قرار دادن علم حضوری برای دفع سفسطه است که با رویکرد حکمای اسلامی حتی معاصرین همچون علامه طباطبایی(ره) مغایرت دارد. ابهام دوم محدود کردن مبادی برهان و یقینیات به دو مورد محدود اولیات و وجدانیات است که اشعار به غیر یقینی بودن سایر یقینیات و عدم شمول مقیاس تطابق ادراکات نسبت به آن ها است که با رویکرد حکما و مناطقه اسلامی از بوعلی سینا و خواجه نصیر تا معاصرینی همچون علامه طباطبایی مغایرت دارد. جهت سوم ابهام خلل موجود در نظم ریاضی این مباحث است که منجر به تقدیم برخی از مباحث بسیار عمیق و درجه اعلای فلسفی به جهت نظری بودن و تاخیر مباحث ابتدائی و منوط کردن آن ها به مسائل متاخر است که از این جهت نیز با رویه علامه طباطبایی به خصوص در دو کتاب رئیسی بدایه الحکمه و نهایه الحکمه مغایر است. 🔺گرچه هر کدام از مغایرت های فوق باید در محل مناسب خود مورد بررسی قرار بگیرند اما هدف این نوشتار بررسی جهت دیگر رویکرد فوق است و آن ضابط واقع نمایی اولیات و وجدانیات است که گمان می شود در این دو مورد وجود دارد اما سایر مبادی برهان همچون محسوسات یا حدسیات و... فاقد آن معیار هستند. 🔺در این جا لازم است کمی در مورد این ضابطه از نظر این کتاب توضیح دهیم و سپس به اشکال جدی که در این رابطه وجود دارد بپردازیم اما قبل از آن لازم است به این نکته اشاره کنیم که این نوشتار از مباحث مختلف فلسفی بهره می برد که چه بسا از نظر نظم منطقی مخالف سیر ریاضی مسائل فلسفه باشد اما از آن جا که متن منظور الیه این نظم را بر هم زده است حرجی بر ما نخواهد بود بنابراین ما در این نوشتار در صدد سیر ریاضی از بدیهی به نظری نیستیم هم چنانکه چه بسا از مباحثی نظیر وجود ذهنی استفاده کنیم که اساسا مورد قبول حضرت آیت الله مصباح (حفظه الله) نباشد. 🔺چنانکه گفتیم پیش فرض مباحث معرفت شناسی که در این کتاب ارائه شده است، انسانی گنگ و منقطع از حقایق است که باید برای او راهی باز کنیم اما از آن جا که علم حضوری محدوده ی اندکی را که تنها شامل خود مدرک است برای او روشن می کند ناچار باید سراغ ادراکات حصولی نیز رفت اما در این حیطه نیز پیش فرضی در ارتباط با ادراکات وجود دارد و آن عدم احراز انطباق ادراکات بر واقع است مگر مواردی که ضمانت انطباق آن ها احراز شود. 🔺همین پیش فرض باعث شده است که تامین این ضابط از درون ادراکات حصولی انجام نگیرد بلکه از جای دیگری استمداد شود که طبعا آن منبع، ریشه ی اصلی این مقیاس خواهد بود گویی که قانون «کلما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات» حکم فرما است. تنها منبعی که می توان آن را خطا ناپذیر دانست و آن را مقیاس ادراکات خطا پذیر قرار داد همان علم حضوری است که در آن عالم عین معلوم است بنابراین علم حضوری مابالذات و علم حصولی تابع آن خواهد بود. 🔺در این کتاب آمده است: «مشكل اساسى در باب ارزش شناخت اين است كه چگونه مى توان اثبات كرد كه شناخت انسان مطابق با واقع است و اين مشكل در موردى رخ مى نمايد كه بين شناسنده و متعلق شناخت واسطه اى در كار باشد كه به لحاظ آن فاعل شناسايى متصف به عالم و متعلق شناسايى متصف به معلوم گردد و به ديگر سخن علم غير از معلوم باشد اما در موردى كه واسطه اى در كار نباشد و عالم وجود عینى معلوم را بیابد طبعا جاى چنين سؤالى هم نخواهدبود . بنا بر اين شناختى كه شانیت حقیقت بودن يعنى مطابق با واقع بودن و خطا بودن يعنى مخالف با واقع بودن را دارد همان شناخت حصولى است و اگر شناخت حضورى متصف به حقیقت شود به معناى نفى خطا از آن است.» 🔺اکنون که راه تامین ضمانت انطباق، بازگشت علم حصولی به حضوری دانسته شد باید به چگونگی این اتصال و ارتباط بین دو سنخ علم بپردازیم که بر اساس آن روشن شود که این چنین ارتباطی تنها در رابطه با اولیات و وجدانیات مطرح است نه سایر ادراکات یقینی که منطقیین برشمرده اند. از آن جا که عبارت کتاب کاملا گویا است به نقل عبارت در این زمینه بسنده می کنیم و نیازی به توضیح بیشتر نیست. آیت الله مصباح (حفظه الله) در این رابطه می فرمایند: «نقطه اصلى اشكال در علوم حصولى اين است كه چگونه مى توان مطابقت آنها را بامتعلقات خودشان تشخیص داد در حالى كه راه ارتباط ما را با خارج همواره همين صورتهاى ادراكى و علوم حصولى تشكیل مى دهند. بنابراين بايد كلید حل اشكال را در جايى جستجو كرد كه ما بتوانیم هم بر صورت ادراكى و هم بر متعلق ادراك اشراف يابیم و تطابق آنها را حضورا و بدون وساطت صورت ديگرى درك كنیم و آن قضاياى وجدانى است كه از يك سو متعلق ادراك را كه مثلا همان حالت ترس ست حضورا مى يابیم و از سوى ديگر صورت ذهنى حاكى از آن را بى واسطه درك مى كنیم و از اين روى قضیه من هستم يا من مى ترسم يا من شك دارم به هیچ وجه قابل شك و ترديد نیست پس اين قضايا وجدانیات نخستين قضايايى هستند كه ارزش صد در صد آنها ثابت مى شود و خطا و اشتباه راهى به سوى آنها نمى يابد» 🔺نیز می فرمایند:«اگر بتوانیم ضمانت صحتى براى بديهیات اولیه به دست بیاوريم به موفقیت كامل رسیده ايم زيرا در پرتو آنها مى توانیم قضاياى نظرى و از جمله قضاياى حسى و تجربى را بازشناسى و ارزشیابى كنیم . براى اين كار بايد در ماهیت اين قضايا بیشتر دقت كنیم از يك سوى مفاهیم تصورى آنها را مورد بررسى قرار دهیم كه از چگونه مفاهیمى هستند و از چه راهى به دست مى آيند و از سوى ديگر در رابطه آنها بینديشیم كه چگونه عقل حكم به اتحاد موضوع و محمول آنها مى كند. اما جهت اول را در درس هفدهم روشن كرديم و دانستیم كه اين قضايا از مفاهیم فلسفى تشكیل مى يابند مفاهیمى كه به علوم حضورى منتهى مى شوند يعنى نخستين دسته از مفاهیم فلسفى مانند احتیاج و استقلال و سپس علت و معلول را از معلومات بلا واسطه و وجدانیات انتزاع مى كنیم و مطابقت آنها را با منشا انتزاعشان حضورا مى يابیم و ساير مفاهیم فلسفى هم به آنها بازمى گردند. و اما جهت دوم يعنى كیفیت حكم به اتحاد موضوع و محمول آنها با مقايسه موضوعات و محمولات اين قضايا با يكديگر روشن مى شود به اين معنى كه همه اين قضايا از قبیل قضاياى تحلیلى هستند كه مفهوم محمول آنها از تحلیل مفهوم موضوعشان به دست مى آيد مثلا در اين قضیه كه هر معلولى احتیاج به علت دارد هنگامى كه به تحلیل مفهوم معلول مى پردازيم به اين نتیجه مى رسیم كه معلول عبارت است از موجودى كه وجود آن وابسته به موجود ديگرى باشد يعنى احتیاج به موجود ديگرى داشته باشد كه آنرا علت مى نامیم پس مفهوم احتیاج به علت در مفهوم معلول مندرج است و اتحاد آنها را با تجربه درون ذهنى مى يابیم به خلاف اين قضیه كه هر موجودى احتیاج به علت دارد زيرا از تحلیل مفهوم موجود مفهوم احتیاج به علت به دست نمى آيد و از اين روى نمى توان آن را از قضاياى بديهى به حساب آورد بلكه از قضاياى نظرى صادق هم نیست. بدين ترتیب روشن مى شود كه بديهیات اولیه هم منتهى به علوم حضورى مى شوند و به سرچشمه ضمانت صحت دست مى يابند.» 🔺این عبارات به اندازه روشن است که توضیح بیشتر از وضوح آن ها می کاهد؛ ایشان کلید حل مشکل شناخت شناسی را در اشراف نفس به حاکی و محکی در ادراکات علی الخصوص وجدانیات می داند به گونه ای که حاکی و محکی به صورت هم عرض در برابر نفس قرار دارند و انطباق آن ها بر هم به صورت حضوری، معلوم نفس است. 🔺این تلاش علی رغم ظاهر آن، ناقص بلکه غلط بوده و مشتمل بر خلطی بسیار عجیب است که می توان آن را از مرحله وجود ذهنی علم فلسفه و سپس مرحله علم و عالم و معلوم ریشه یابی کرد. در ابتدا به صورت خلاصه می گوییم که قانون «کلما بالعرض...» که از شئون قانون علیت است و مراد از بالعرض در آن، بالتبع است تنها در سلسله امور عینی و واقعی قابل اجرا است در حالی که علم حصولی و مفهوم در سنخ خود با علم حضوری که از جنس وجود است هیچ اشتراکی ندارد. 🔺برای توضیح این مطلب باید از مساله وجود ذهنی بهره ببریم؛ گرچه آیت الله مصباح این باب را از رسوبات اصالت ماهیت می داند و در فلسفه خود از آن بحث نمی کند و چه بسا بتوان همین رویکرد را به عنوان ریشه خلط فوق الذکر دانست. 🔺باب وجود ذهنی گرچه با این عنوان شروع می شود که «المشهور ان للماهیات وراء الوجود الخارجی وجودا آخر لا تترتب علیه الآثار یسمی وجودا ذهنیا» لکن توجه به استدلال حاکم به این باب نتیجه ای در بردارد که اختصاصی به ماهیات ندارد بلکه تکلیف سایر مفاهیم را نیز روشن می کند و برخلاف پندار ابتدایی که از ظاهر عبارت فوق به ذهن می آید این باب تنها با ملاحظه ی آن با نزاع اصالت وجود و ماهیت -فارغ از اختیار یکی از دو قول ماهیت یا وجود- تصویر نهایی خود را پیدا می کند و اشکالات موجود در این باب تنها با اعتقاد به اصالت وجود قابل دقع است. توضیح تفصیلی این مطلب در این جا ممکن نیست و باید به متن اسفار و بدایه الحکمه مراجعه کرد اما به صورت اختصاری می توان چنین توضیح داد که: خود عنوان یاد شده را اگر به این قانون ضمیمه کنیم که «ما کانت حقیقته عین الخارجیه یمتنع ان یحل فی الذهن» این نتیجه را می دهد که ماهیتی که در هر دو موطن ذهن و عین ضمن انحفاظ ذاتیات در تردد و سیلان است نمی تواند امری اصیل باشد ناچار عنصر بی اثر است و همانند سایر مفاهیم تهی از خواص عینیت می باشد. 🔺اکنون باید پرسید که چگونه می توان بین علم حضوری که به عین و متن و حقیقت تعلق دارد و علم حصولی که مفهوم و عنصر بی اثر است رابطه ای علی و معلولی برقرار کرد؟ چگونه علم حضوری که بر محور عنصر اصیل و اثردار-وجود- است به مفهوم و عنصر بی اثر تعلق پیدا می کند؟بنابراین، این تصویر که در وجدانیات، نفس به حاکی و محکی به صورت هم اشراف دارد خلط بین حیث مفهومی ماهیات و حیث اندراج آن ها است؛ در فرض مذکور نفس با یک مفهوم و یک محکی مواجه نیست بلکه با دو محکی و دو موجود و دو عین که هر یک از آن ها موضوع اصالت وجود یا ماهیت اند و هر کدام دارای حاکی جداگانه اند مواجه است. 🔺اشکال فوق که بر پایه تصویر صحیح دو جهت واقعی موجود در مفاهیم(حمل اولی و حمل شایع) استوار است ما را به اشتباه دیگری در بیان آیت الله مصباح رهنمون می کند و آن اینکه در علم حصولی و هر جایی که انسان با مفهوم تعامل دارد رابطه سه عنصر الف-انسان ب- حاکی ج- محکی به صورت طولی است و نباید حاکی و محکی را به صورت هم عرض تصویر کرد. طبق این بیان هیچ تفاوتی بین وجدانیات و محسوسات و به طور کلی علوم حصولی وجود ندارد زیرا در تمام این موارد انسان از پس پرده ی مفاهیم با واقعیات مرتبط است بنابراین وجدانیات هیچ مزیتی بر محسوسات ندارند و ضابط تطابق ادراکات باید چیزی باشد که انطباق مفهوم بر مصداق را در هر دو تامین کند. نهایتا اینکه چاره ای نیست به جز بازگشت به پس پرده ی مفاهیم و تامین ضابط انطباق از درون ادراکات حصولی؛ چنانکه قدما نیز قاعده کلما بالعرض را در ارتباط با ادراکات حصولی و ترتب آن ها بر هم به کار برده اند نه برای ارتباط بین ادراکات حضولی و حضوری و تفریع حصولی بر حضوری. 🔺بازگشت علم حصولی به حضوری تقریر دقیق تر و صحیحی دارد که از جانب علامه طباطبایی ارائه شده است لکن مطابق آن تقریر، اشکال اساسی دیگر به بیان آیت الله مصباح وارد می شود که اساس علم حصولی را به شکلی که ایشان بیان می کنند برمیکَند زیرا مطابق توضیح علامه طباطبایی، حقیقت علم حصولی مبتنی بر توهم و اعتباری است که عقل پس از ارتباط با جواهر عقلی یا مثالی، به خاطر اتصال با عالم ماده توسط ادوات حسی، انجام می دهد بنابراین صور علمی اموری وهمی بیش نیستند تا چه رسد به این که متعلق علم حضوری قرار گیرند. 🔺البته لازم به ذکر است که این مطلب نیاز به تعمیق دارد و صرفا نمایی کلی از آن در این جا بیان شده است که هیچ ارتباطی با سفسطه و... ندارد و از عالی ترین مباحث فلسفی است که متعلم را به افق عرفان نزدیک می سازد بنابراین ظاهر معوج آن نباید مد نظر قرار گیرد. 🌐 المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد @almorsalat