را قلبی خود می‌دانست و حتی مثل که قراره به مهمی برود قبل از کرده و حتی با می‌کرد. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : در سال 1366# وقتی تنها 16 سال بیشتر نداشتم به همسری آقا «ماشاالله شمسه» درآمدم و حاصل 28 زندگی با همسرم یک فرزند پسر و دو دختر است. 🍃🌷🍃 من و هر دو اهل روستای «سراب»  بروجرد بودیم و آشنایی دورادوری با هم داشتیم.  وقتی به خواستگاریم آمد، در بحبوحه بود و آن زمانی بود که به می‌رفت. 🍃🌷🍃 مادرم می‌ترسید و می‌گفت ممکن است در این رفتن‌هایش شود اما او در جواب مادرم گفت: «هیچ‌کس نمی‌داند در آینده چه پیش می‌آید، شاید ما این را نداشته باشیم» 🍃🌷🍃 در 28 ماه سال 66# ازدواج کردیم و هفته بعد به منطقه شد و پس‌ از آن به صورت متناوب به جنگی غرب کشور مانند ایلام شد. 🍃🌷🍃 آقا «بشیر» اولین فرزندم در سال 67 زمانی که در مناطق غرب کشور بود به دنیا آمد، فرزند دومم «اسماء» سال 68 و دختر دومم سال 78  در بروجرد به دنیا آمد. 🍃🌷🍃