به نظر من آن چیزی که
#مجید را به مقام
#شهادت رساند،
#عشق و
#ارادتش به
#اهل بیت🌷و
#خصوصاً #امام حسین (ع)🌷بود.
#همسرم با برادرم خیلی صمیمی بودند. قرار گذاشتند اربعین ۹۶ با هم به کربلا بروند.😭😭
🍃🌷🍃
#مجید در خیالش برای این سفر رؤیاها بافته بود. به برادرم میگفت: «اربعین میریم کربلا. دستمال برمیداریم و
#کفشهای زائران ا
#مام حسین (ع)🌷 را پاک میکنیم. من توی
#بینالحرمین میخوام
#کفاش بشم!»😭
🍃🌷🍃
من به حرفهایش خندیدم. گفتم: «
#مجید حالا چرا کفاش؟» جدی شد و نگاهم کرد. با حالت عجیبی گفت: «گرد پای زائرای
#امام حسین🌷 تبرکه. دوست دارم خاکهای اونا بخوره به دست و صورتم»😭
🍃🌷🍃
اما قسمت نشد بره 😭😭
بعد از چهلم
#همسرم به خانه خواهر شوهرم رفته بودم. خانم مسنی را آنجا دیدم. پرسید: «تو همسر
#مجیدی؟» گفتم: «بله.» گفت: «میدونستی همسر تو هر ماه یک مقدار پول به من کمک میکرد؟»
🍃🌷🍃
از تعجب ماتم برد. از این موضوع هیچ خبر نداشتم. وضع خانواده خودمان خوب نبود.
#مجید پدرش را از دست داده بود و
#وظیفهاش میدانست که به
#مادرش #کمک مالی کند.😭
🍃🌷🍃