🔗کارگاه روایت نویسی استاد رحیم مخدومی
فراز نخست
بخش دوازدهم
📖... در شهر بزرگ بیست کتاب فروخته شد. در شهر کوچک هر صد کتاب به فروش رفت. بعد از دل این کار، اتفاقات قشنگتری رخ داد. امام جمعه گفت «تخفیف ناشر مقدار کمی است» آقا راجع به نذر کتاب خاطرهای دارد. وقتی جوان بودیم عدهای از بازاریها نمیتوانستند کتاب بخوانند ولی میخواستند سهم داشته باشند. اینها نذر کتاب میکردند. برای طلبهای که پول نداشت کتاب میخریدند تا در علومی که در جامعه نشر پیدا میکرد شریک شوند. حضرت آقا میگوید الآن اینطور نیست. چقدر سفرههای نذری در طول سال پهن میشود و غذا داده میشود. آیا نذر کتاب هم صورت میگیرد؟ موضوع نذر کتاب را امام جمعه شهر کوچک پشت تریبون مطرح کرد. هر هفته خیر پیدا میشد. اگر چهل درصد ناشر تخفیف میداد. بیست درصد هم هر خیر تخفیف میداد و قیمت کتاب به ده درصد پشت جلد کتاب میرسید. کتاب برای فروش کم میآوردیم. این طرح را گسترش دادند. نذر فروش کتاب به مدرسهها رسید. خیرهایی که در طول سال مدرسه میسازند، متأسفانه فقط در ساخت بنای مدرسه شرکت میکنند. از اینکه زیر این سقفهای شیک، محکم و بزرگ چه دانشآموزانی تربیت میشوند غافل شدهایم. اصل قضیه را فراموش کردیم و به فرع قضیه چسبیدیم. زیاد میشنویم که خیر مدرسهساز ده میلیارد برای ساخت مدرسه داده است؛ اما نمیشنویم که کسی بگوید برای تربیت یک انسان ده میلیارد میدهم. گروههای سرود شوقوذوق و نشاط وارد مدرسهها میکرد. صد تا گروه سرود و تئاتر راهاندازی کنیم.
🖊 ادامه دارد...
#_رحیم_مخدومی
#روایت_نویسی_
#بخش_۱۲
#انتشارات_آسمان_سوم
@asemane3