💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . سر به زیر میگویم +:میخوام ساده ی ساده باشه.. لطفا ماندانا سرش را تکان میدهد :_سلیقه ی جوونای امروزو میشناسم.. لباساشون ساده است و بدون زرق و برق..مطمئنم از این خوشت میاد.. لباس دیگری را بیرون میآورد. سفید است،ساده... با آستین های حریر که بدن نما نیست. کمی تنگ به نظر میرسد و دامن مدل ماهی دارد. زیباست...ساده است و توی چشم نمیزند . شاید..همین بشود لباس عروسم... لباس سفیدِ آغاز زندگی مشترک... 💞 نگاهی به خودم میاندازم،ظاهرم راضی کننده است. انگار لباس،قالب تنم دوخته شده. شال سفیدم را لبنانی بسته ام و شنل طلایی کوتاهی روی لباس پوشیده ام. به تمام معنا،عروس رویایی شده ام اما ... دستمال برمیدارم و با قدرت،رژ لبم را پاک میکنم. طوری که حتی اثرش باقی نمیماند.. ظاهرا بهتر شد اما... تپش قلبم،اضطرابی که باعث شده ناخن هایم را فشار دهم و لبم را بجوم. این دل نگرانی مثل خوره به جانم افتاده و انتهای قلبم را رختشویخانه کرده. انگار به تعداد همه ی آدم های این شهر،درون قلبم فرش میشورند. عضلوت شکمم بهم میپیچد و رنگ به رو ندارم. امان از این دلشوره... مهربان خدای من! تو هستی،یعنی همیشه بوده ای.. یادت آرام بخش قلب بیتابم بوده و نگاه مطمئنت، آسوده ام کرده از برای آینده. آغوش گرمت هماره اطمینان بخش ایمان لرزانم بوده و دلم قرص است،به داشتنت... مسیر زندگیم را چیده ای تا به اینجا برسم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝