💌
⏝
֢ ֢
#عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوهفتادوپنج
+:من تعریف شما رو از همسایه بالایی،آقای مظفری، شنیدم.. من همسایه ی کناری تون
هستم،واحد نوزده
آقای آشوری هیجان زده میشود
:_عه پس شما هستین؟؟ خیلی خوشبختم دخترم.. ساکن شدین به سلامتی ؟
+:بله از دیشب..
:_چقدر خوب.. بیا من تو رو به خانمم معرفی کنم
به طرف واحدشان میرود،خجالت میکشم بگویم دیرم شده..
در را با کلید باز میکند
:_بفرما تو دخترم.. بیا تو...
+:نه ممنون،مزاحمتون نمیشم...
سرش را داخل میبرد
:_حاج خانم بیا ببین کی اینجاست؟
+:آقای آشوری،من...
صدای نفر سوم،مرا از حرفم منصرف میکند.
پیرزنی با صورت مهربان،در چهارچوب در میایستد.
:_چیه آشوری؟چرا نرفتی؟
آقای آشوری مرا نشانهاش میدهد :همسایه ی جدیده ها.. دیدی بیخودی نگران بودی،بهترین
همسایه قسمتمون شده..
چقدر خونگرم و صمیمی است...
خانم آشوری صورتم را میبوسد
:_به به به.. خیلی خوشحالم از آشناییتون.. خوشبخت باشی دخترم... لبخند میزنم،دلم نمیآید
جمع صمیمیشان را ترک کنم
+:ممنون حاج خانم،سلامت باشین..
آقای آشوری با لبخند میگوید
:_میبینی چقدر بی آزار و آرومن.. دیشب اومدن خونه شون
حاج خانم با تعجب نگاهم میکند
+:جدی؟چه بی سر و صدا و بی دامبول دیمبول..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم:
#فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒
Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝