عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوپنجاه‌وشش سنگینی نگاهم را حس میکند. سرش را بلند م
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شما یه شعری رو بخونین،تا منم غذامو بخورم... کتاب را میگیرم،پیشنهاد خوبی است... حداقل از تشویشم کاسته میشود و نیکی غذایش را میخورد. اهل شعرم.. راست میگوید. کتاب را باز میکنم و مشغول میشوم. +:بلند... :_چی؟ +:بلند بخونین لطفا... بلند بخونین منم بشنوم دیگه.. سر تکان میدهم. غزل اول را آغاز میکنم. :_غمخوار من،به خانه ی غم ها خوش آمدی با مــن به جـــمع مـــردم تنها خـوش آمـدی ِبین جـمـاعتی که مرا ســنـــگ مــیزنـنـد میبــینـمـت برای تــماشـــا ، خوش آمـــــدی راهِ نجــاتم از شــبِ گیسوی دوست نیــسـت ای دل! به آخریــــن شب ِدنیــــا خوش آمدی چشمم به نیکی میافتد،دست از غذا کشیده و با لبخند نگاهم میکند. :_ پایان ماجـرای دل و عـــشـــق روشن اسـت ای قایـــق شکسسته به دریــا خوش آمدی ای عشــــق،ای عزیـــــزتــرین میــهـمان عمـر .دیر آمـــدی به دیدنم، امــــا خــــوش آمـدی... کتاب را میبندم،نیکی با تحسین نگاهم میکند. +:خیلی قشنگ خوندین پسرعمو... حسش کامل منتقل شد... واقعا؟ واقعا حس من را درک کرده؟ :_واقعا؟؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝