🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠سفرنامه اربعین 🔰🔰 رفتم پتو گرفتم، وسط صحن  تقریبا نزدیک به پرده یه جایی پیدا کردم و دراز کشیدم یه جوری خوابیدم که پشتم به امام نباشه.آسمون، پرستاره و قشنگ بود.گنبد و گل دسته ها هم که جلو چشمام بودن. خوابم نبرد فقط فکر کردم. به خونوادم به خودم به مهمون نوازی امام موسی کاظم به شهدای سامرا به کربلا به پیاده روی به همه چی فکر کردم. دلم میخواست اون شب تموم نشه. آخه اگه تموم میشد کم کم سفر کربلا تموم میشد. کربلایی که چقد آرزوشو کشیده بودم و منتظر بودم که برم... همیشه فراق و قبل از رسیدن به چیزی شیرین تر از وصاله... اون شب یه حس نزدیکی به امام زمان عجل الله هم داشتم. حس میکردم حضور دارن.آخه هرچی باشه سامرا خونه ی پدریِ امام زمانه... خادم های اونجا همه ایرانی بودن. از عمق وجودم غبطه و حسرت میخوردم که چرا من راه خادم شدن اینجا رو بلد نیستم. چرا من خادم نیستم. دوست داشتم روزها و ساعت ها توی سامرا باشم و خدمت کنم... از هر خادمی میپرسیدم که چجوری خادم شدین.نمیگفتن.میگفتن اجازه نداریم بگیم. فقط یکی شون با اصرار زیادِ من گفت برو قرارگاه فرهنگی خاتم رو پیگیری کن. با همین افکار خوابم برده بود. صبح قبل اذان بیدار شدم. پتو ها رو تحویل دادم وضو گرفتم و وارد حرم شدم.همه ی اون حسرت ها و غم ها و سنگینی ها رو روی دلم احساس میکردم. خیلی خلوت بود... چسبیدم به ضریح  چند دقیقه فقط چسبیده بودم به ضریح... احساس میکردم زنگار دلم داره پاک میشه... احساس میکردم همه ی غم هام داره از بین میره... این حس رو قبلا وقتی چسبیده بودم به ضریح امام رضا علیه السلام تجربه کرده بودم... اصلا دلم نمیخواست جدا بشم... محکم ضریح رو گرفته بودم. یه دفعه یادم به اون قسمت از متن زیارت نامه ی امام موسی کاظم علیه السلام افتاد... زائرا لائذا بقبرک(زائری ام که به قبر تو پناه آوردم) با تمام وجودم خودم رو در پناه امام حس میکردم... اشک تمام صورتم رو پر کرده بود. توی ذهنم مرور میشد: زائرا لائذا بقبرک(زائری ام که به قبر تو پناه آوردم) خادمی زد بهم و گفت عزیزم اجازه بدین بقیه هم زیارت کنند... به سختی از ضریح جدا شدم دیدم چقد شلوغ شده اذان گفته بودند...نماز صبحم خونده بودند...و من اصلا متوجه گذر زمان نشده بودم... کنار ضریح قشنگ میشد لامکان و لا زمان رو حس کرد... به جماعت که نرسیده بودم. رفتم نزدیک ترین جا به ضریح ایستادم نماز و زیارت نامه خوندم. تو متن زیارت نامه دوباره کلمه ی لائذا رو دیدم... همش به خودم میگفتم چقدر خوبه که ما امام داریم... چقدر خوبه یکی هست که وقتی غم داریم  بهش پناه ببریم... چقدر خوبه ما بی کس نیستیم... چقدر خوبه... چقدر خوبه... یه دفعه یادم افتاد به حدیث امام صادق علیه السلام که فرمودند: اگر ما اهل بیت نبودیم؛شما مثل حیوانی سرگردان بودین... جمعیت رو دیدم دور ضریح... گفتم خداروشکر که ما  امام داریم و سرگردون نیستیم... آخرای زیارت نامه بودم ساعت نزدیک های ۷ شده بود. یه خانمی صدام زد گفت همسرت منتظرته... دارد دریا به دریا، موج غم از سینه خالی می کنم😢 صحرا به صحرا با غمت، آشفته حالی می کنم😢  یاد از نگاه عاشقت، یاد از زلالی می کنم😢 ....میاد خاطراتم جلوی چشام...😢😢 @az_jan_nevesht