|⇦•ای کاش بگویند که .. و توسل ویژۀ ایام اربعین و بازگشت خاندان آل الله به شهر مقدس کربلا به نفس حاج امیر کرمانشاهی•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده من هم شده ام سوی تو اعزام پیاده طوفانم و می آیم و در حلقه ی عشاق بر خویش سوارم ولی از نام پیاده بر عرش سوارش بکنی روز قیامت هرکس طرفت آمده یک گام پیاده ای خاص ترین عام،می آیند دوباره خاصان طرفت در مَلَاءِ عام پیاده * حسین جان!...قربون اسمت برم،آقا!این چه اسمیِ تا میاد هق هقِ آدم بلند میشه... اینی که تا اسمش رو میشنوی گریه ات در میاد،نشونه ی مؤمنِ... {فرمود:اگه خواستید دوست مارو بشناسید،کافیِ بشینی رو بروش،سه مرتبه بگی: "صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ"...اگه دیدی دلش لرزید و اشکش جاری شد بدون از ماست...} آقا! شما فرمودید:سه بار سلام بدید،اما این مردم سلام نداده تا میگم:حسین...دادشون بلند میشه... وقتی اون عارف در عالم مکاشفه،بی بیِ دوعالم فاطمه رو دید،عرضه داشت: مادرجان! ما برا حسینِ شما روضه می گیریم،آیا این روضه های ما باعث خوشحالیِ شما میشه یا نه؟فرمود:خیلی خوشحالم می کنید...مادرجان!ما تو روضه هامون،شعر میخونیم،مصیبت می خونیم،سینه می زنیم... کجای مجلس شمارو بیشتر خوشحال میکنه؟ فرمود: اونجایی که گریه کن های حسینم همه باهم حسینم رو صدا میزنن... حسین.... جان... حسین.... وقتی میگی:حسین:مادرش فاطمه از عرش صدا میزنه:اگه حسینِ خودت رو میگی خدا برات حفظش کنه،اما اگه حسینِ من رو میگی، بینِ دو نهرِ آب با لبِ تشنه،سر از بدنش جدا کردن...* ای کاش بگویند که در راه حرم مُرد یک شاعرِ ایرانی ناکام،پیاده *تا میگی: پیاده...دلِ ما یه جایی میره...بس که دویدم عقبِ قافله...پای من از ره شده پُر آبله...* زینب شده از ناقه پیاده که بیایند بر تسلیتش لشکرِ خُدام پیاده زینب شده از ناقه پیاده که به هر حال باران شود از اَبر سرانجام پیاده امروز ز ناقه اگر افتاد به سرعت یک روز ز ناقه شده آرام پیاده زانوی قدح بوده و بازوی پیاله هرجا که شرابی شده از جام پیاده از کرب و بلا رفته پیاده طرف شام تا کرب و بلا آمده از شام پیاده شامی که در آن از پس هفده سر بر نی خورشید شده بر سر هر بام پیاده ناموس خدا زینب کبری به زمین خورد تا بین خلایق شود اسلام پیاده مهدی رحیمی *این زینب،همون زینبیه که،همه ی بچه هارو خودش سوارِ بر ناقه کرد،قافله سالار زینبِ،مراقبِ همه بود،یه وقت کسی زمین نخوره،یه وقت کسی خودش رو از شتر رو زمین نندازه... از شام راه افتادن،کاروان اومد تا به سر یه دو راهی رسید،ساربان اومد محضر آقا امام سجاد،آقا! از طرف مدینه بریم یا از کربلا؟ فرمود: یه لحظه صبر کن،برم از عمه ام سئوال کنم،اومد پیش حضرت زینب،عمه جان!امر شما چیست،بریم کربلا یا بریم مدینه؟ عرضه داشت: عزیزِ برادرم! بریم کربلا...خیلی دلم برا حسینم،برا عزیزم، برا سایه سرم،برا تکیه گاهم تنگ شده...اُم لیلا گفت:بریم کربلا خیلی دلم برا علی اکبرم تنگ شده...نجمه گفت:بریم کربلا،خیلی دلم برا قاسمم تنگ شده،رباب گفت: بریم کربلا،میخوام یه ذره برا پسرم لالایی بخونم... اومدن کربلا،گفتم:بی بی زینب مواظب همه بود که کسی زمین نخوره،اما به یه جایی رسیدن سر رو ازمحمل آورد بیرون..."اَشَمُّ راَّئِحَةُ الْحُسَیْن" ،دیدن خانوم یه بویی کشید،خودش رو ازبالای ناقه روی زمین انداخت.... داره بوی حسینم میاد... ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدون ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net