۶ 🔹عنایت امام زمان ارواحنافداه به کربلایی کاظم ساروقی ؛ مرد اهل عمل ▫️و حافظ کل قرآن شدن وی در یک لحظه به عنایت و توجه آن حضرت .... ▫️در تشرف کربلایی محمد کاظم ساروقی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه... قسمت ششم🔰 ▫️شروع عنایت و نگاه کیمیااثر امام زمان ارواحنافداه به کربلایی محمد کاظم... ... قبل از آنکه وارد ده بشوم به باغ امامزاده مشهور به هفتاد و دو تن رسیدم. در آنجا دو امامزاده به نامهای امامزاده جعفر و امامزاده صالح دفن‌اند و یک قسمت هم به نام چهل دختران معروف است. من روی سکوی در امامزاده برای رفع خستگی نشستم و گندمها و علوفه‌ها را کناری گذاشتم و به طرف صحراء نگاه می‌کردم. 👈دیدم دو نفر جوان که یکی از آنها بسیار خوش قد و قامت بود با شکوه و عظمت عجیبی به طرف من می‌آیند. لباسهای آنها عربی بود و عمّامه سبزی به سر داشتند، وقتی به من رسیدند بدون آنکه من آنها را قبلاً دیده باشم همان آقای با شخصیّت اسم مرا برد و فرمود: 👈 « ... کاظم بیا با هم برویم فاتحه‌ای در این امامزاده برای آنها بخوانیم». من گفتم: «آقا من قبلاً به زیارت رفته‌ام و حالا باید برای بردن علوفه به منزل بروم». فرمود: «بسیار خوب این علوفه‌ها را کنار دیوار بگذار و با ما بیا فاتحه‌ای بخوان». من هم اطاعت کردم و عقب سر آنها حرکت نمودم. 🌟آنها به طرف امامزاده رفتند امامزاده اوّل را زیارت کردند و فاتحه‌ای برای آن امامزاده خواندند و سپس به طرف امامزاده بعدی رفتند، من هم عقب سر آنها به آن امامزاده داخل شدم. در اینجا دیدم آنها چیزهائی می‌خوانند من متوجّه آن نمی‌شوم. لذا ساکت کنار امامزاده ایستاده بودم. ناگهان چشمم به کتیبه اطراف سقف افتاد دیدم کلماتی از نور آنجا نوشته شده. همان آقای با عظمت رو به من کرد و فرمود: «کربلائی کاظم پس چرا چیزی نمی‌خوانی؟» گفتم: «آقا من ملّا نرفته‌ام، من سواد ندارم». فرمود: «ولی تو باید بخوانی». 👌 و سپس نزد من آمد و دست به سینه من گذاشت و محکم فشار داد و گفت: «حالا بخوان». 👉 گفتم: «چه بخوانم؟» فرمود: «اینطور بخوان: ... 👈 ادامه دارد.... @basoyazoohor