حاج مهدی خیلی به من احترام می گذاشت و اهل بهانه گیری نبود: برش یک: اوایل ازدواج مان تجربه ام در خانه داری و کامل نبود. جاجی را خیلی دوست داشت. یک روز ظهر پیشنهاد داد ماکارونی درست کنم. گفتم: در پختنش خیلی وارد نیستم. گفت: عیبی ندارد. من تا حدودی بلدم و کمکت می کنم. قابلمه ای را روی اجا ق گاز گذاشتیم و ماکارونی ها را داخلش ریختیم. در قابلمه را هم گذاشتیم و منتظر پختنش شدیم. وقتی در قابلمه را برداشتم، دیدم ماکارونی ها به هم چسبیده بودند و هیچ شباهتی به ماکارونی نداشتند. رفتار حاجی خیلی بزرگوارانه بود. اصلا چیزی نگفتند؛ اتقاقا از غذا هم تعریف می کردند و می گفتند: به به ! چقدر خوشمزه است. برش دوم: در انتخاب لباس هایش به نظر من اهمیت می داد. یک بار که همراه کادر گردان رفته بودند بازار اهواز برای خرید، برای خودش هیچ چیزی نخریده بود و دست خالی آمد خانه. وقتی جریان را از او پرسیدم، گفت: تا شما نباشید من چیزی را نمی توانم پسند کنم. راوی: سوسن شاهرخی؛ همسر شهید ؛ خاطرات شهید مهدی طیاری، نوشته: علی اصغر جعفریان، ناشر: لشکر 41 ثار الله کرمان، نوبت چاپ: دوم-1388صفحه 52-51. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/