eitaa logo
برش‌ ها
384 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
331 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج مهدی خیلی به من احترام می گذاشت و اهل بهانه گیری نبود: برش یک: اوایل ازدواج مان تجربه ام در خانه داری و کامل نبود. جاجی را خیلی دوست داشت. یک روز ظهر پیشنهاد داد ماکارونی درست کنم. گفتم: در پختنش خیلی وارد نیستم. گفت: عیبی ندارد. من تا حدودی بلدم و کمکت می کنم. قابلمه ای را روی اجا ق گاز گذاشتیم و ماکارونی ها را داخلش ریختیم. در قابلمه را هم گذاشتیم و منتظر پختنش شدیم. وقتی در قابلمه را برداشتم، دیدم ماکارونی ها به هم چسبیده بودند و هیچ شباهتی به ماکارونی نداشتند. رفتار حاجی خیلی بزرگوارانه بود. اصلا چیزی نگفتند؛ اتقاقا از غذا هم تعریف می کردند و می گفتند: به به ! چقدر خوشمزه است. برش دوم: در انتخاب لباس هایش به نظر من اهمیت می داد. یک بار که همراه کادر گردان رفته بودند بازار اهواز برای خرید، برای خودش هیچ چیزی نخریده بود و دست خالی آمد خانه. وقتی جریان را از او پرسیدم، گفت: تا شما نباشید من چیزی را نمی توانم پسند کنم. راوی: سوسن شاهرخی؛ همسر شهید ؛ خاطرات شهید مهدی طیاری، نوشته: علی اصغر جعفریان، ناشر: لشکر 41 ثار الله کرمان، نوبت چاپ: دوم-1388صفحه 52-51. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔹مهدی مرخصی هم که می آمد برای ما نبود. همیشه به نیروهایش سر می زد و مثلا اگر یکی شان می خواست خانه ای بسازد، خودش را به آب و آتش می زد، تا برایش مصالح و سایر وسایل مورد نیاز را فراهم کند. 🔸همیشه به سر می زد و به کارهای شان رسیدگی می کرد. همسر شهیدی برایم نقل کرد که روزی شهید طیاری به منزل ما آمد و دو فرزندم را روی پایش گذاشت. روی سرشان دست می کشید و گریه می کرد. می گفت:«هر کاری دارید، به من بگویید تا انجام دهم». 🌀بعد از شهادت مهدی هم، سر مزارش نشسته بودم و در حال خودم بود. همسر یکی از شهدای جیرفت آمد سر قبر شهید و شروع کرد به گریه کردن. طوری گریه می کرد که گویی برادرش باشد. به من گفت:«شما برای شهید طیاری گریه نکن؛ بگذار من گریه کنم». ▫️گفتم: چطور؟ ▪️گفت:«شهید هر وقت که از جبهه به مرخصی می آمد به خانه ما سر می زد و حال بچه ها را می پرسید و مبلغی پول هم می آورد». ▫️راوی: سوسن شاهرخی؛ همسر شهید 📚 ؛ خاطرات شهید مهدی طیاری، نوشته: علی اصغر جعفریان، صفحه ۵۹ و ۱۳۸. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir