یک مرتبه به برادران گفتیم که بروید یک برنامه ریزی بنمائید #هر_روز، هر هفته یادی از شهدا بشود، وصیت نامهای از شهدا خوانده شود، خیلی برای حفظ ما مؤثر است که به یاری خداوند این کار صورت گرفته، انشاء الله ادامه پیدا کند، کار ارزندهای است.
آقایان مسؤل در این رابطه زحمت میکشند اگر شده هفتهای یک روز، و هر چه در وسع تان هست قسمتی از #وصیت_نامه یا زندگی نامه شهدا را زمزمه کنید و همیشه به یاد آنها باشید.
#شهید_احمد_کاظمی
#سیره_فرهنگی_شهدا
#زنده_نگه_داشتن_نام_و_یاد_شهدا
#نهضت_وصیت_نامه_خوانی
#کلام_شهدا
#کتاب_پرواز_آخر؛ یادداشت هایی درباره شهید احمد کاظمی/ خاطره نگار: محمد مهدی بهدار وند/ نشر شهید کاظمی/ نوبت چاپ: اول-تابستان ۱۴۰۵؛ صفحه ۱۱۵.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شهید سلیمانی به شدت دلبسته و وابسته شهید یوسف الهی بود. این دلبستگی حتی محدود به ایام حیات دنیوی حسین نشد و تا سالهای سال ادامه پیدا کرد.
برش اول:
در مراسم تشییع شهدای #عملیات_والفجر_هشت در کرمان بغض گلویش را گرفته بود و می سرود:
«چگونه لبی بخندد که #عارف ما، عاشق ما، مخلص ما، حسین آقای ما نباشد.
از حسین که تشییع کردید، حسینی که بدنش پاره پاره بود. حسین آقای ما، حسین مخلصی که هیچ گوشه ای از بندنش را پیدا نمی کردی که جای زخم بر آن نباشد. حسینی که با زخم تازه به جبهه برگشت. حسین باوفا، حسین ایثارگر، حسین مخلص، حسین عارف.
درود برتو ای حسین یوسف الهی، ای عزیز عارف، ای عزیز عاشق؛ ای حسین یکه همه بچه های اطلاعات عملیات زمانی که به تو می رسیدند، خستگی های خود را فراموش می کردند».
در خاطرات و سخنرانی هایش وقتی ذکری از حسین به میان می آمد می گفت: «حسین از اولیای الهی بود. برجسته بود». گاهی می گفت: «حسین در ظاهر و باطن یک #عبد به معنی حقیقی کلمه بود. بنده حقیقی خدا بود».
برش دوم:
وقتی #کتاب_نخل_سوخته که خاطرات شهید یوسف الهی بود منتشر شد، حاجی اول کتاب نوشت:
«#حسودی_ام می شود این کتاب را کسی دیگر بخواند و حسین را بیشتر از من دوست داشته باشد. می خواهم او تنها در قلب من باشد، همه سرمایه ام دوستی اوست؛ حسین عزیز من؛ عشق حسین فاطمه در قلب من ابدی است. مطمئنم هر عارف وارسته پیر مورد احترامی که این کتاب را بخواند سر به بیابان می گذارد. برادرتان قاسم سلیمانی».
برش سوم:
چند نفر از فرماندهان سپاه مشرف شده بودند خدمت یکی از عرفا. از چیزهای مختلفی پرسیده بودند تا اینکه رسیده بودند به اسم قاسم سلیمانی. ایشان فرموده بود: «ایشان وصل است به عالم بالا. استاد دارد».
برای شناخت استادش گزینه هایی که در ذهنشان بود را مطرح کرده بودند. ایشان فرموده بود: «نه یک شهید به نام حسین یوسف الهی».
برش چهارم:
حاج قاسم وصیت کرده بود که او را کنار محمد حسین دفن کنند. فاصله بین دو قبر خیلی کم بود. با احتیاط از دو طرف قبر تراشیدیم تا بتوانیم قبری دست و پا کنیم. وقتی لحد شهید یوسف الهی را می تراشیدیم یک یاز آجرها کنار رفت. نگاهم به داخل قبر افتاد. بعد از ۳۴ سال پلاستیک روی کفن و کفن سالم بودند. حتی حجم بدن هم از زیر کفن معلوم بود.. انگا رکه همین حالا دفنش کرده باشند.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#سیره_فرهنگی_شهدا
#زنده_نگه_داشتن_نام_و_یاد_شهدا
#ارتباط_قلبی_با_شهدا
راویان: سردار مرتضی کشکولی و حجت الاسلام علی عرب پور.
#کتاب_سلیمانی_عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحه ۱۶۷ و ۲۲۶٫
#کتاب_حاج_قاسم؛ جستاری در خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: علی اکبر مزدآبادی. ناشر: یا زهرا (س). چاپ: بیست و هشتم-۱۳۹۸٫ صفحه ۶۹-۷۹.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هادی روی #ولایت_فقیه و رهبری آیت الله خامنه ای تعصب خاصی داشت. هر بار که می آمد ایران مقداری پوستر رهبری تهیه می کرد و با خودش به نجف می برد. در حجره اش هم در نجف تصویر #آیت_الله_خامنه_ای با عکسی از #شهید_ابراهیم_هادی خودنمایی می گرد.
می گفت: شما مثل ماهی در آب هستید که قدر آب را نمی دانید. مشکل عراق نبود #ولی_فقیه مستقر است. الان آمریکایی ها بر گرده ملت عراق سوارند و کاری دلشان بخواهد می کنند.
می گفت:
نجف که بودم، سخت خودم را سرگرم درس و بحث کرده بودم و از حاشیه ها دوری می کردم. چند وقتی بود که یک نفر روحانی نما آمده بود در جمع طلبه و گویا تنهاترین وظیفه اش ایجاد #تفرقه بین شیعیان بود. در هر بحثی مطلب به آیت الله خامنه ای می کشاند و همه کاسه و کوزه ها را سر ایشان می شکست. فکر می کرد آمریکا و انگلیس کاری به ایران ندارند. این ایران یها هستند که با مرگ بر آمریکای خود مشکل درست می کنند. خیلی جلوی خودم را گرفتم که چیزی بهش نگویم. هر چه سند از خیانت انگلیسی ها و آمریکایی در عراق ارائه کردم او مرغش یک پا داشت.
فردا هم دوباره آفتابی شد و دوباره بحث را کشاند به ولایت فقیه و شروع کرد به توهین به مقام معظم رهبری. من تذکر لسانی داده بودم، اما افاقه نکرده بود. برای برخورد عملی استخاره کردم. خیلی خوب آمد.
هر چه با زبان خوش تذکر دادم فتیله توهین ها را کشید بالا. بسم الله را گفتم و تا می خورد زدمش. همان شد که دیگر در آن جمع طلبه ها آفتابی نشد. طلبه های دیگر این روی من را تا آن موقع ندیده بودند، خیلی تعجب کردند. برای آنها توضیح دادم که عالم نمایی چندین #شبکه_ماهواره_ای در انگلیس راه اندازی کرده و تنهاترین کاری که می کند ایجاد وهن در بین شیعه و اختلاف در بین فرق اسلامی است. روشن شان کردم که برخی عالم نماها ابزار ایجاد تفرقه بین مسلمانان هستند و این هم از آن قماش بود.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#سیره_فرهنگی_شهدا
#اندیشه_تقریب
#شیعه_انگلیسی
#کتاب_پسرک_فلافل_فروش؛ خاطرات شهید محمد هادی ذوالفقاری. نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: یازدهم-۱۳۹۶؛ صفحه ۷۲-۷۳٫
#کتاب_خانه_ای_با_عطر_ریحان؛ زندگی نامه داستانی شهید محمد هادی ذوالفقاری. نویسنده: الناز نجفی. ناشر: خط مقدم. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۷٫ صفحات ۱۵۵-۱۶۰.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مقدمه دوم:
هادی سال های آخر #ماه_رمضان را به ایران می آمد. باهم به مسجدالشهدا و مجلس دعای حاج مهدی سماواتی و بعضی مواقع مسجد ارگ و مجلس حاج منصور می رفتیم. در آخرین سفر رفتار و اخلاق او خیلی تغییر کرده و معنوی تر شده بود.
یک شب بهش گفتم: هادی چه طور این همه تغییر کردی؟
گفت: کتابی هست به نام #کتاب_معراج_السعاده . اگر کسی واقعا بخواهد تغییر کند و به سعادت یا معراح برسد باید #هر_شب_یک_صفحه از روی آن بخواند.
بعدش کتاب خودش را آورد و هر شب موضوعی از مطالب آن را مطرح می کرد و می گفت به این توصیه ها عمل کنید تا به سعادت برسید.
مثلا یک شب بحث #سکوت را پیش می کشید و توصیه می کرد از صحبت های بی فایده پرهیز کنیم و قبل از صحبت به مفید بودن یا نبودنش فکر کنیم.
یک شب دیگر درباره #شوخی صحبت می کرد و اینکه نباید به بهانه خنده و شوخی دیگران را به خاطر لهجه مسخره کنیم و شب دیگر در مورد حیا و عفت صحبت می کرد و اینکه باید در صحبت و نگاه و حضور در پیش #نامحرم به حد ضرورت اکتفا کنیم تا مبادا عفت مان آسیب ببیند.
یک روز رفت پاساژ مهستان تا مقداری وسایل بخرد تا به نجف ببرد. برای ما هم #کتاب_معراج_السعاده را خریده بود تا ما هم مثل خودش بیفتیم توی مسیر اصلاح و نورانی شدن.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#سیره_فرهنگی_شهدا
#ترویج_کتابخوانی
#روش_زندگی_معنوی
راوی: خواهر شهید
#کتاب_پسرک_فلافل_فروش؛ . نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: یازدهم-۱۳۹۶؛ صفحه ۱۰۶-۱۰۷.
#کتاب_خانه_ای_با_عطر_ریحان؛ صفحه ۲۲۲.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
ادامه مطلب قبل...
برش سوم:
بعد از ازدواج هم این عادت از سرش نیفتاد. تا جایی که #مهریه خانمش هم کتاب بود. یک دوره #کتاب_وسائل_الشیعه. اول از همه هم شروع کرد به خواندن کتاب النکاحش.
هر وقت از خانه به منطقه می رفت، با خودش کتاب می برد. آخرین کتابی که خواند #کتاب_ارشاد شیخ مفید بود که در وقایع مربوط به اهل بیت (ع) است. وقتی شهید شد یکی از چیزهایی که به من دادند به عنوان وسایل شهید همین کتاب بود.
#شهید_حسن_باقری
#سیره_فرهنگی_شهدا
#فرهنگ_کتاب_خوانی
#ترویج_فرهنگ_کتابخوانی
#مهریه_همسران_شهدا
راویان: خواهر و همسر شهید و خلیل سبحانی و مصطفی رحیمی؛ هم محل های شهید
#کتاب_ملاقات_در_فکه ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی) نویسنده: سعید علامیان نشر: سوره مهر نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه ۲۲-۲۳ و ۳۰-۳۱ و ۵۳ و ۱۶۰-۱۶۱ و ۳۱۰.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
...ادامه مطلب قبل
برش دوم:
در آزادی #بوکمال مقرمان خانه یکی از اهالی بود که به امان خدا رها کرده بود. وقتی می خواستیم حاج قاسم دست به قلم شد تا از صاحب خانه برای تصرف بدون اجازه خانه اش عذرخواهی کند.
«صاحب خانه عزیز و محترم
سلام علیکم.
من برادرتان قاسم سلیمانی هستم…. من شیعه هستم و تو سنی هستی؛ ولی ماهم به شکلی سنی هستیم. چون به سنت رسول خدا (ص) اعتقاد داریم و انشاء الله سعی می کنیم به راه و روش او عمل کنیم.
تو هم به جهتی شیعه هستی؛ چون اهل بیت (ع) را دوست داری. من از قرآن کریم و #کتاب_صحیح_بخاری و کتاب های دیگری که در خانه تان بود فهمیدم متدین هستید.
اولا از شما می خواهم عذر ما را بپذیرید. چون بدون اجازه از خانه تان استفاده کرده ایم. ثانیا اگر #خسارتی به خانه تان زده ایم حاضر هستیم بهای آن را بپردازیم… بنده در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نیز به نیت شما خواندم و برای عاقبتبهخیریتان دعا کردم.
محتاج دعای شما
فرزند و برادرتان
سلیمانی».
با اینکه داشت برای آنها می جنگید و آنها باید ممنون حاج قاسم می شدند که جانش را برای آنها به خطر انداخته، انگار دلش آرام نگرفت. باز هم دلش آرام نشد. در آخر نامه اضافه کرد:
« اگر فکر میکنید بنده یا ما به خاطر استفاده بیاجازه از خانهتان مدیون شما هستیم، این شمارهی #تلفن بنده در ایران است. خواهش میکنم با ما تماس بگیرید و بنده حاضرم هر درخواستی داشته باشید انجام دهم. »
بعد هم شماره تلفنش را پایین برگه سمت چپ نوشت.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سیره_فرهنگی_شهدا
#اندیشه_تقریب
#پایبندی_به_احکام_شرعی
راوی: شیخ جابر رجبی (نماینده عصائب اهل الحق در ایران)
#کتاب_سلیمانی_عزیز ؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحات ۷۲ و ۱۹۲-۱۹۳.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺تذکر لسانی
🌀شهید علی سیفی نمی توانست در برابر منکرات بی تفاوت باشد. وقتی اوضاع بی حجابی تهران را می دید، اعصابش به هم می ریخت. خیلی جدی می خواست برود و به زنان #بی_حجاب تذکر بدهد.
🔹به زور سوار ماشینش کردم و بردم. می گفت: #تذکر_زبانی وظیفه همگانی است. این ها نمی دانند که به دستورات خدا دهن کجی می کنند.
#شهید_علی_سیفی_نسب
#سیره_فرهنگی_شهدا
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
📚#کتاب_بیا_مشهد، گروه فرهنگی شهید هادی،چ اول ۱۳۹۵، ص 87.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔹مهدی مرخصی هم که می آمد برای ما نبود. همیشه به نیروهایش سر می زد و مثلا اگر یکی شان می خواست خانه ای بسازد، خودش را به آب و آتش می زد، تا برایش مصالح و سایر وسایل مورد نیاز را فراهم کند.
🔸همیشه به #خانواده_شهدا سر می زد و به کارهای شان رسیدگی می کرد. همسر شهیدی برایم نقل کرد که روزی شهید طیاری به منزل ما آمد و دو فرزندم را روی پایش گذاشت. روی سرشان دست می کشید و گریه می کرد. می گفت:«هر کاری دارید، به من بگویید تا انجام دهم».
🌀بعد از شهادت مهدی هم، سر مزارش نشسته بودم و در حال خودم بود. همسر یکی از شهدای جیرفت آمد سر قبر شهید و شروع کرد به گریه کردن. طوری گریه می کرد که گویی برادرش باشد.
به من گفت:«شما برای شهید طیاری گریه نکن؛ بگذار من گریه کنم».
▫️گفتم: چطور؟
▪️گفت:«شهید هر وقت که از جبهه به مرخصی می آمد به خانه ما سر می زد و حال بچه ها را می پرسید و مبلغی پول هم می آورد».
#شهید_مهدی_طیاری
#سیره_فرهنگی_شهدا
#زنده_نگه_داشتن_نام_و_یاد_شهدا
#تکریم_خانواده_شهدا
▫️راوی: سوسن شاهرخی؛ همسر شهید
📚#کتاب_در_کنار_دریا ؛ خاطرات شهید مهدی طیاری، نوشته: علی اصغر جعفریان، صفحه ۵۹ و ۱۳۸.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺اختلاط ممنوع!
🔅در فضای انقلابی دانشگاه رسم شده بود که دختران محجبه با پسران یک جا جمع می شدند و با هم تبادل نظر می کردند. بعدها معلوم شد اکثرشان سازمان مجاهدینی بودند.
💠وحید این وضعیت را نمی پسندید. خدمت آیت الله خامنه ای رسید. پیشنهادش این بود که دخترها برای فعالیت بیمارستان را انتخاب کنند و پسرها کوه را. اگر دخترها هم قصد کوه دارند جدا و با مراقبت، با فاصله از مردان بروند.
🌱آیت الله خامنه ای این نظر را پسندید.
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#سیره_فرهنگی_شهدا
#ترویج_حجاب_و_عفاف در سیره شهدا
📚کتاب دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۶؛ صفحه 33-34.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.
🔺ترویج فرهنگ کتابخوانی!
▫️راویان: اسدالله توسن و مادر شهید:
🔷برش اول:
🔹هر بار که از شهر می آمد، کتاب و نوار جدیدی از جمله سخنرانی استاد مطهری، با خودش سوغات می آورد. مشتری های پر و پا قرص او که اغلب بچه ها بودند، همیشه انتظارش را می کشیدند.
🔸 چمدان کتاب و نوار را با نظم خاصی چیده بود و آنها را به شرط این که کسی بپذیرد کتاب را کامل بخواند و نوار را تا آخر گوش کند، به او می بخشید.
🔶برش دوم:
🔸دفعه ی آخر، قبل از رفتن به جبهه، کلید چمدانش را داده بود به همسر برادرش و گفته بود:«این رو فقط تحویل مادرم بدید».
🔹بعد از شهادت مهدی، چمدان را باز کردم. پر از کتاب، نوار، قرآن، مفاتیح بود؛ وصیت نامه اش هم در آن بود.
🔅 گفتم مردم شاهد باشید این ها دارایی جوان من بعد از این همه تکاپو و تلاش در دنیاست.
#شهید_مهدی_توسن
#سیره_فرهنگی_شهدا
#ترویج_فرهنگ_کتابخوانی
📚کتاب خاکریز هزار و یک صفحه ۲۶ و ۴۹
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺شهید غریب!
🌱حاج احمد متوسلیان برای چهلم حسین به زرینشهر آمد و با همرزمان حسین به مزار فرزندم رفتند، حاج احمد خودش را روی قبر انداخت و بعد از اینکه که خوب گریه کرد، گفت: چرا قبر حسین این قدر غریب است؟
💠چند نفر از مسئولان شهر هم که آنجا بودند توجیه کردند که به زودی قبر حسین را ساماندهی میکنیم و...
💢حاج احمد گفت: لازم نکرده! و بعد هم دست توی جیبش کرد و مقداری پول درآورد و به یک نفر گفت: تا دو ساعت دیگر که من توی این شهرم، باید این قبر درست بشه.
🔹حجله حسین را با دست خودش بالای سرقبر حسین نصب کرد، وقتی کار تمام شد، نگاهی به عکس داخل حجله انداخت و گفت: حسینم چرا تو در شهر خودت این قدر غریب و مظلومی؟
#شهید_حسین_قجه_ای
#حاج_احمد_متوسلیان
#سیره_فرهنگی_شهدا
#زنده_نگه_داشتن_نام_و_یاد_شهدا
▫️راوی: حاجیه خانم فاطمه صادقزاده مادر شهید
📚#کتاب_الان_وقت_خستگی_نیست ؛ خاطرات شهید حسین قجه ای. نوشته احمد مدحی. ناشر: نشر ستارگان درخشان. نوبت چاپ: سوم-1392. صفحه 110.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir