eitaa logo
برش‌ ها
384 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
331 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
مرتضی تازه هجده سالش شده بود. البته معمم هم بود. رفته بود دیداری تازه کند. در همان ایام در کلات حاجی رستم استوار یکْ مسئله ناموسی ایجاد کرده بود. عده ای داشتند می رفتند تا تذکرش دهند. مرتضی هم با آنها همراه شد. استوار با شنیدن حرف بزرگ تر جمع گفت: چه غلطا … هنوز حرفش تمام نشده بود که مرتضی با یک آبدار دهان استوار را بست. در سیره شهدا کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه ۲۱. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
محمود در #نهی_از_منکر صریح بود. #ماه_رمضان بود و #روزه نگرفته بودم. سفره را که پهن کردم غذا بخورم، دیدم محمود نگاه معنا داری بهم می کند. گفتم: با این نگاه که نمی شود غذا خورد. سفره را جمع کردم که بروم، گفت: از من حیا می کنی؛ اما از خدا حیا نمی کنی؟! اگر من اینجا نبودم در محضر خدا غذا می خوردی؟! #شهید_محمود_اخلاقی #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #مبارزه_با_روزه_خواری در سیره شهدا راوی: برادر شهید کتاب نذر قبول؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی، ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحه ۱۵ خاطره شماره ۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
محمدرضا سفت و سخت پای ایستاده بود و هزینه هایش را هم پرداخت کرد. برش اول: شب میلاد امام حسین (ع) بود. از هیئت برمی گشتیم. در مسیر برگشت را دیدیم که وضعیت پوشش نامناسبی داشتند. محمدرضا گفت: از کنار ماشین ها رد می شویم و فقط می دهیم. کنار هر ماشینی سرعت را کم می کردیم و تذکر می دادیم. از کاروان که گذشتیم به خاطر سرعت بالا تصادف کردیم. سرو صورت مان خونی شده بود. مردم کنار ما جمع شده بودند. آخرین ماشینی که کنار ما توقف کرد، یکی از همان ماشین هایی بود که به آنها تذکر داده بودیم. وقتی ما را شناختند بوق زنان ابراز شادی کرده و رفتند. با محمدرضا متحیرانه به همدیگر نگاه کردیم و از نتیجه امر به معروف مان خنده مان گرفت. برش دوم: محمد رضا همراه دوستانش راهی نانوایی بود. جلو نانوایی که می رسند می بینند چند نفر از اراذل و اوباش به نانوایی محله حمله کرده اند و دارند شاطر را کتک می زنند تا دخلش را خالی کنند. محمدرضا با آنکه در آن زمان ۱۴ سال بیشتر نداشت، سریع خودش را وارد معرکه کرده و به دفاع از نانوا می پردازد. یکی از اراذل با شیشه شکسته نوشابه، زخمی به گردن او زد که وقتی بردیمش بیمارستان ۱۸ بخیه خورد. راوی: دوست شهید. کتاب ابو صال؛ خاطرات شهید محمد رضا دهقان امیری،نوشته محدثه علی جان زاده روشن، نشر شهید کاظمی، چاپ چهارم-بهار ۹۶؛ صفحه ۳۱ و ۷۶. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺تذکر لسانی 🌀شهید علی سیفی نمی توانست در برابر منکرات بی تفاوت باشد. وقتی اوضاع بی حجابی تهران را می دید، اعصابش به هم می ریخت. خیلی جدی می خواست برود و به زنان تذکر بدهد. 🔹به زور سوار ماشینش کردم و بردم. می گفت: وظیفه همگانی است. این ها نمی دانند که به دستورات خدا دهن کجی می کنند. 📚، گروه فرهنگی شهید هادی،چ اول ۱۳۹۵، ص 87. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام https://eitaa.com/boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/