🔺زحمت کشیدم با تصادف نمیرم ◽️راوی: برادر شهید: 🔹 می توانم بگویم بیشتر عمرش در تهران توی ماشینش گذشته بود مدام هم پشت فرمان موبایلش زنگ می خورد همه اش هم تماسهای کاری. ☄ چند باری به او گفتم پشت فرمان این قدر با تلفن صحبت نکن، ولی نمی شد انگار. با این همه دقت رانندگی اش خوب بود، همیشه اش بسته بود و با سرعت کم رانندگی می کرد. 🌀 یکی از هم سنگرهایش می گفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم. تا می نشست پشت فرمان کمربندش را می بست. ▪️ یک بار به او گفتم اینجا دیگر چرا می بندی؟ اینجا که پلیس نیست.» ▫️گفت: «می دانی! چقدر زحمت کشیده ام با تصادف نمیرم؟». 📚کتاب تو شهید نمی شوی، صفحه ۹۰. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir/