#شهید_امروز
حسن به شدت اهل کار بود و معنی
#خستگی را نمی فهمید.
برش اول:
به من می گفت: اگر اینجا کار نیست، بفرستم جای دیگر. باید جواب غذا خوردن و لباس پوشیدنم را بدهم. روزهای اول در هور العظیم
#شنا کردن بلد نبود. دو روزه یاد گرفت. یک روز مسیر پاسگاه ترابه تا قرار گاه را به طول سه کیلومتر شنا کرد.
برش دوم:
وقتی هم می خواست بیاید خط مقدم، کوله اش را پر از آر پی جی می کرد. می گفتم: با این حال خسته اینها را نمی آوردی. می گفت: دست خالی خوب نبود بیایم. بچه ها
#مهمات لازم دارند. می رفت و تحویلشان می داد.
برش سوم:
حسن با شنا کردن داخل خطوط عراقی ها نفوذ می کرد و بعد از برگشت، نمازش را می خواند و ظرف بچه های مخابرات را می شست و چادرشان را تمیز می کرد. چند بار هم برای تمیز کردن چادر من آمد دعوایش کردم. بعد از این کارها چراغ دستی را بر می داشت و تا 12 شب داخل قایق
#درس_عربی می خواند.
برش چهارم:
یک روز آمد اجازه بگیرد برای رفتن به خطوط دشمن. گفتم: کی می آیی؟ گفت: موقع اذان ظهر یا خودم می آیم یا خبرم. گفتم : خودت را می خواهم نه خبرت را. گفت: نه این طوری نمی شود. موقع نماز ظهر همین که مشغول نماز شدم، خبر شهادتش را برایم آوردند.
#شهید_حسن_سلطانی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#خستگی_ناپذیری
راوی: حاج حمید شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه 130-129.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍
http://www.boreshha.ir/