🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) داداش تاکیدی گفت _آقا پوریا ... خان دیگه نداره... خان یه صفتیه که روی هر کی قرار می‌گیره از اون یه آدم ناسپاس و زورگو می‌سازه داداش راست می‌گه آدما باید جنبه داشته باشن همین فیروز خان... کم زور گفت و اذیت کرد دیگرانو؟ فقط بخاطر اینکه خودش رو پسر خان می‌دونست بعد هم با همین لقب چه بلاها سر کیا که نیاورد اگه هنوز توی تهران و خونه و عمارت خودم بودم تنها آرزوم این بود که پسرم همه‌ی ویژگیهای فیروز رو به ارث ببره... اما حالا که با ذات پلید و فطرت ناپاکش آشنا شدم هیچ وقت دلم نمیخواد ذره‌ای شبیه آدم پست فطرتی مثل اون آدم بشه حال مامان رو که از داداش پرسیدم خیالم رو راحت کرد _اون حالش کاملا خوبه و فقط نیاز به استراحت و مراقبت داره یکم نگران تو بود... تو که حالت خوب شه برگردی خونه اون هم مرخص میشه وقتی ساعت ملاقات تموم شد و همه رفتند احساس گیجی و خواب داشتم، از اینکه بچه‌م اینقدر آرومه و اصلا گریه نمی‌کنه خیلی خوشحالم. ظهر شده و منتظرم تا مرخصم کنند وقتی داداش گفت بچه‌هم مرخصه خیالم حسابی راحت شد. به خونه که رسیدیم عمه و نسرین با منقل و اسفند منتظرم بودند. با دیدن پیرزن صاحبخونه بعد از احوالپرسی و تبریکی که بهم گفت بابت کمک اون شبش ازش تشکر کردم 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨