گاهي خستگى از مشغوليت هاي زيادي كه براي خودمان درست كرديم باعث عدم نشاط در كار و عبادت ميشود ،،‌ چنانكه در بسياری از اعمال روزانه خصوصا نماز خواندن آزموده ايم، وقتى از سر كار با خستگى آمده ايم، نماز خواندن براى ما سنگينى كرده، و انجام آن با كسالت همراه است، تجربه هم ثابت کرده هر عملی که بدون نشاط و علاقه انجام بگیرد معمولاً رو به سستی و نابودی گذارده و یا از جهت کیفیّت و کمّیّت به درجه مطلوب نخواهد رسید. اگر روحيه ى انسان مجذوب عملى شد، آن عمل با نشاط صورت مى گيرد، وگرنه خیر، آن كس كه شغلش را، محل كارش را، همكارانش را دوست دارد، عشق به كار و كسبش دارد، صبح زود با نشاط به سر كار مى رود، یا اگر كسي روحيه اش مجذوب مطالعه و درس خواندن باشد، با نشاط درس مى خواند، و به كسى توجهى ندارد، و خود را در اوج خوشى مى بيند..... در ما جذبه نيست عشق به خدا نيست . فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد، پدر خانمش، ملاصدرا، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد. جوانی به خواستگاری دختری رفت. والدین دختر ، شرط کردند که هیچکدام تا زمان عقد همدیگر را ملاقات نکنند عروس پنهانی با داماد قرار گذاشت که زمان مشخصی به بهانه تکاندن فرش بیاید پشت بام و داماد هم از کوچه او را ببیند آن جوان هم میرفت در کوچه به تماشا، و میگفت بله من می دانم تو نیامدی قالی تکان بدهی آمدی خودت را به من نشان بدهی! ملاصدرا این ماجرا را که دید یک شبانه روز تمام گریه میکرد مرحوم فیض کاشانی سوال کرد که به چه سبب این گونه گریه می کنی؟ گفت: من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با چه سرور و نشاطی سخن می گفت. من این همه سال فلسفه خواندم و خود را عاشق خدا می دانم اما هنوز نتوانستم با خدای خود با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت سخن بگویم لذا به حال خود گریه می کنم. غرض اینکه این همه شب و روز و بهار و پاییز و زمستان و جوانی و فرش و قالی و... برای این است خدا می خواهد در آیات مختلفش خودش را به ما نشان بدهد که مرا ببینید اینطرف بیایید با من مسرور باشید این تعبیر منقول از امام حسین(ع) در دعای عرفه است «إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ‏ مِنِّي‏ أَنْ‏ تَتَعَرَّفَ‏ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْ‏ء» مسئله این نیست که من نسبت به تو غافل نباشم بلکه باید در همه چیز حضور تو را احساس کنم و در هیچ چیز از تو غافل نباشم. اگر جمالی هست اگرکمالی هست، بدانم از توست حالا چه کسی لذت می برد؟ آیا آن کسی که در این عالم مشغول این طبیعت میشود که دنبالش خزان می آید یا مشغول نقش آن قالی میشود که ازبین میرود ؟ یا آن کسی که پشت به این زیبایی ها کرده و قالی را نمیبیند و معشوقش را میبیند و به هرجا نگاه می کند، حضور جمال و جلال الهی را می بیند و لذت میبرد ؟ اسلام درد من وشما را بیان میکند و محاسباتی که در مسائل اخلاقی هست را تاکید می کند میگوید تو باخودت غریبه نیستی ، چرا می خواهی از خودت فرار کنی ؟ اصل نشاط باید در درون تو باشد انسان مرتب از خودش فرار می کند و خودش را به خارج از وجود خودش می چسباند تا کمی تسلی پیدا کند، نشاط پیدا کند ولی همین که بر میگردد به وجود خودش باز همان افسردگی ،کسالت، غصه و بدبختی وجودش را پر میکند چون راه نشاط پیدا کردن را اشتباه رفته است و نشاط را امانت گرفته بود Eitaa.com/darharameyar