.
🔵
اخبار آسمانها
روزی مأمون از راهی عبور میکرد، به حضرت جواد علیه السّلام که در بین بچهها بود برخورد. همه فرار کردند جز آن جناب.
مأمون گفت: او را بیاورید. پرسید: چرا تو از میان تمام بچهها فرار نکردی؟ فرمود: نه گناهی کرده بودم که فرار کنم و نه راه تنگ بود که برایت وسیع کنم! از هر طرف مایلی برو.
پرسید: تو که هستی؟ فرمود: من محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام هستم.
مأمون گفت: از علم و دانش چه بهره داری؟ فرمود: میتوانی اخبار آسمانها را بپرسی.
مأمون جدا شد و به راه خود ادامه داد. روی دست او بازی شکاری بود که با آن شکار میکرد.
مقداری که گذشت، باز از روی دست او پرواز کرد و در طرف راست و چپ، هر چه نگاه کرد شکاری نیافت! برگشت و روی دست او نشست.
مأمون دو مرتبه او را فرستاد؛ باز دامنه افق را گرفت و آنقدر رفت که دیگر از نظر ناپدید شد. یک ساعت طول کشید، آنگاه برگشت در حالی که ماری صید کرده بود.
مأمون مار را در آشپز خانه گذاشت و به اطرافیان خود گفت: اجل این پسر امروز به دست من نزدیک شده.
سپس مأمون برگشت. حضرت جواد علیه السلام در بین همان کودکان بود. (مامون) به حضرت گفت: از اخبار آسمانها چه اطلاعی داری؟
فرمود: پدرم از آباء گرام خود از پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم از جبرئیل از خدای بزرگ نقل کرد که بین آسمان و هوا دریایی متلاطم است که میان آن دریا مارهایی وجود دارد. شکم سبز رنگی دارند و پشت آنها سیاه و دارای خالهای سفید است. پادشاهان بازهای خود را میفرستند و آنها را صید میکنند و بدان وسیله میخواهند دانشمندان را آزمایش کنند.
مأمون گفت: خودت و پدرت و جدت و پروردگارت درست فرموده اند. امام جواد علیه السلام را سوار نمود بعد از آنام الفضل دختر خود را به ازدواجش در آورد.
📔 مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۸۸
#امام_جواد #داستان_بلند
🔰
@DastanShia