🍂 🔻 دلتنگی‌ها می خواهم از زمینی یاد کنم که سال‌هاست دل را در گرو خود داشته و دلتنگی را بهانه‌ای برای جستار ذهن. ..و دلتنگی‌مان، درست از همان نقطه ای آغاز شد که اسلحه برداشتیم و از بلندای تپه، و در رد کانال پایین و پایین تر آمدیم و از پیچ و خم‌هایش گذشتیم و بر گُرده لندکروزها جای گرفتیم و لحظه لحظه، صحنه دور شدن از خاکریز و پیچ جاده و صدای انفجارهای دور و نزدیک‌اش، و رودخانه و خاطرات دوستانی که در آن‌جا داده بودیم را پشت سر گذشتیم و دور شدیم و غصه خوردیم. ماموریت‌مان تمام شده بود و گویی چیزی جا گذاشته‌ بودیم. جسم‌مان آمده بود و روحمان را که مانده بود. چقدر دوست داشتیم ماشین‌مان لحظه ای توقف می‌کرد و بار دیگر در فضای ملکوتیش چرخی می‌زدیم و سنگر به سنگر سرکی می‌کشیدیم و به گونی ها و دیواره‌هایش تبرکی می‌جستیم. آنقدر تند ترک محل کرده بودیم که حتی نتوانستیم نگاهی به حسرت کنیم. غروب سرخ آن روز چقدر دل را آتش‌می زد و ریش می‌کرد و بغض را روانه گلو می‌ساخت. آخر چه می‌دانید! با چندین ماشین رفیق رفتن و چند دانه برگشتن را. آخر چه می‌دانید! شوق رفتن و حسرت برگشت را. آخر چه می‌دانید! آرامش دعای کمیل در سنگرهای تاریک، در کنار انفجارهای پی در پی را! آخر چه می‌دانید! نمازهای تیممی و نشسته خواندن در سنگرهای کوتاه را! آخر چه می‌دانید! طعم سلام صبحگاهی به اجساد مطهری را که در آن فضای آرام، نه راه پیش داشتند و نه پس! آخر چه می‌دانید! بختیاری آزاده را! .. محمد جامعی را! ..و مظلومیت محمد حسین جعفری و جنازه‌اش را که بی های‌وهو در پشت سنگر، شب را به صبح رساند! ..و چه می‌دانید! آتش تهیه آنشب را! "شرهانی" را می گویم، همان بلندای پرواز را همان جایی که پرندگان نوبال، پر گشودند و پرواز را به تمرین نشستند و پذیرفته شدند. همان مکانی که روزهایش ایستادگی بود و شب‌هایش عرفان. ..و همان جبهه‌ای که مقاومتش گرسنگی را به فراموشی می‌داد و پیروزیش کام را شیرین. یادش بخیر!! سنگرهای کوتاه و محقری که در چشم ما قصر بودند و ریگ هایش، زمرّدنشان یادش بخیر !! انفجارهایی که هر کدامش فرصتی بود برای پرواز و شوقی برای دیدار. و همانانی که جان می‌دادند، ولی خاک هرگز یادش بخیر !! لباس های ساده و بی‌ریای خاکی و کلاه‌های پشمی و قلب‌های روشن و چهره‌های خندان یادش بخیر!! دفترچه‌های کوچک جیبی و دست‌نوشته بچه‌هایی که بیشتر به شهادت می‌آمدند و امروز گرانبهاترین اوراق یادگار آن‌روزهاست. یادش بخیر !! وقتِ تک دشمن و تب و تاب مقاومت و جعبه‌های نارنجک و فشنگ‌هایی که دست‌به‌دست می‌شد و خبرهای بعدِ تک، یادش بخیر !! اکسیر جهاد، که خاک را کیمیا کرد و مردانش را به گوشه چشمی ربود. ... و امروز دربه‌درِ پیچ و خم‌های زندگی روزمره‌شان می‌گردم تا اثری از همان پیشکسوتان روزهای آتش و خون ببینم، همان فراموش شدگانی که در دود سیاه نااهلان و نامحرمان به فراموشی رفته اند.. ▪︎ جهانی مقدم http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂