🍂 احتیاط به قیمت جان ✾࿐༅◉༅࿐✾ شهید حبیب روزی طلب می گفت: حمید را دیدم در حالی که قبضه آر پی جی روی دوشش بود و به سمت تانک های عراقی ایستاده بود. آنقدر در همان حالت می ایستاد که تانک در نزدیکترین فاصله برد موشک برسد بعد شلیک می کرد تا گلوله به تن تانک بنشیند و عمل کند. چندین بار که چنین کرد و نشست تا موشک را در قبضه بگذارد، گفتم: حمید، نیاز نیست انقدر بایستی، تو را می زنن، سریع بزن و بشین! با خنده گفت: نه، این موشک ها بیت المال است، نباید به هدر برود! برای اینکه راز این شجاعت را بفهمم، گفتم: پس من وقت شلیک کمرت را می گیرم، تو بزن! به هر ترتیب راضی اش کردم. وقتی بار دیگر ایستاد، کنارش نشستم و کمرش را گرفتم. در میان صدای شلیک مکرر تیربارهای تانک و شلیک های آرپی جی و گلوله تانک، دیدم حمید در حال خواندن ذکری است. خودم را نزدیکتر کردم که بشنوم. دیدم همان طور که تمام قامت در برابر تانک های عراقی و گلوله های گداخته ایستاده است در حال قرائت ذکر های دعای جوش کبیر است! تانک که به تیر رس آر پی جی اش رسید شلیک کرد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂