7⃣1⃣6⃣ دل‌ به دل راه داره... | قسمت۲ آیت الکرسی هر صبح را روانه راهش می‌کنم، همان آیاتی که هر صبح با بغض می‌خوانم و بعد برای عاقبت بخیری او و همه‌ی بچه‌های سرزمینم و برای همه‌ی بچه‌های عالم دعا می‌کنم. با خودم فکر می‌کنم به گمانم هر صبح کل شهر پر می‌شود از صدای زیر لب مادرها. دعای بدرقه، دعای سلامتی، دعای عاقبت به خیری... اصلا مادرها همه داشته‌شان دعاست و بعد دلم پر می‌کشد و می‌رود سراغ مادرهایی که می‌دانم لبهایشان از ذکر نمی‌ایستد. مادرانی که هر آن، چیزی درونشان فرو می‌ریزد اما ایستاده‌اند، محکم‌تر از قبل. مادرانی که سالهاست ستون‌های چادرهای خاکی اردوگاهها شده‌اند.‌ با خودم فکر می‌کنم به روزهایی که مادری خبر بمباران مدرسه فرزندش را شنیده و بعد به دعای بدرقه‌اش فکر می‌کنم به همه‌ی لحظه‌های مادری‌اش... نمی‌دانم این روزها دیگر مدرسه‌ای هم مانده یا نه؟ بیمارستان چه؟ و یا خانه؟ اصلا چیزی هم مانده؟ چند هزار مادر در درون شکسته‌اند و داغدار فرزندشانند؟ رد اشک گونه‌های یخ زده‌ام را گرم می‌کند چشم‌های را می‌بندم و می‌بینم روزی را که صدای قهقهه‌ی بچه‌ها در کوچه پس کوچه های سرزمین زیتون پیچیده و صدای مادری که هر شب قصه پیروزی می گوید، خانه را پر کرده. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها