فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕
‍ 🍃❤️ شهید غریب بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شوم. اما همسر من خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🕹وقتی مهر روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😢🕊بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. ❤️حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 👌همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای بگذارد... باجناق هایی که هم فامیل شدند و هم شهید... سالروز شهادت : ۹۴.۰۴.۲۱ سالروز شهادت : ۹۶.۰۹.۲۱ (مهدی) (خادم حرم حضرت معصومه) به نقل از همسر شهید