رمان آنلاین 🌱 🖌 به قلم خنده ام گرفت و او اینبار آهسته گفت : ـ کسی که این همه سال منتظر دیدنت بوده ، می تونه حالا با کنایه حرف بزنه ؟ سرم سمتش چرخید . نگاهش بیشتر از حرف هایش انگار صادق بود . آنقدر صادق که تمام حرف هایش را اثبات می کرد . من چقدر عاجز بودم از اینکه بتوانم نگاهم را یاحتی لبخند روی لبم را، از او بگیرم . همراه یک سبد سیب با طعم خاطره چیده شده بود ، برگشتیم به ایوان خانه ی خانم جان . هنوز از دو پله ی خانه بالا نیامده ، خانم جان گفت : ـ قربون دست هردوتون ، همون پای حوض ، سیب ها رو بشورید . اطاعت کردیم . مهیار سیب ها را درون حوض ریخت و من سبد در دست منتظر شدم که خانم جان گفت : ـ آفتابه هم داریم اگه به کارتون میاد . و همین کنایه ، صدای خنده ی عمه و آقا آصف ، حتی مادر و پدر را هم بلند کرد و مرا شرمنده و خجالت زده . چقدر شر و شیطان بودم که هنوز از یاد هیچ کسی نرفته بود . سیب ها شسته شد و اوامر خانم جان اجرا . عمه پیش دستی و چاقو گذاشته بود و مهیار سیب ها را تعارف کرد . همین که سهم هر کسی یک دانه شد ، خانم جان گفت : ـ تا جوابم را نگیرم هیچ کس سیب سرخ دسترنج حیاط منو نمی خوره . و بی مقدمه در مقابل من و مهیار پرسید : ـ ارجمند ... این دو تا جوون همو میخوان ... من الان می خوام واسه مهیارم ، دخترم را ازت خواستگاری کنم ... بله رو میگی یا نه ؟ عرق شرم از خجالت ، روی پیشانیم نشیت. مثل کوره ای از آتش شدم که هر چه می سوخت ، شعله هایش بیشتر زبانه می کشید . پدر با لحنی جدی جواب داد : ـ قربونت بشم خانم جون ... الان وقت این حرف ها نیست که ... مارو دعوت کردین شیرینی فارغ التحصیلی مهیار .... و خانم جان با جدیت گفت : ـ اختیار مهیار دست منه ... دختر تو میدی به مهیار من یا نه ؟ پدر لا اله الا الله گفت و مادر در عوض جواب داد : ـ عزیز الان که ... خانم جان زد روی کانال عصبانیت : ـ بابا مگه من چی می خوام از شما بله یا خیر ... مقدمات و تشریفاتش واسه بعده ، همین . سکوت حاکم شد . و عمه جعبه ای به خانم جان داد . جعبه ای کوچک براقی که کاملا مشخص بود داخلش چیست . خانم جان در جعبه را مقابل نگاه همه باز کرد و گرفت سمت من : ـ مستانه جان ... مهیار رو می خوای یا نه ؟ شکه شدم . لال شدم . فقط چشمانم در چشمان خانم جان بود که خانم جان ادامه داد : ـ مهیار تو رو میخواد ... خودش از من خواسته که تورو واسش خواستگاری کنم ... جوابت چیه دخترم . 🌺رفتن به پارت اول👇🌺 https://eitaa.com/hadis_eshghe/18459 🖌 به قلم نویسنده محبوب حتی بالینک کانال واسم نویسنده⛔️ 🦋✨کانال حدیث عشق✨🦋 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•