مادرم خیلی حیا کرد ولی اون
بی حیا تر از این حرفاست که میگم
چل روزه گذشته اما من هنوز
دست و پام میلرزه تو کوچه میرم
کاشکی برگرده روزای خوبمون
مادرم بلند شه رو پای خودش
فضه زحمت میکشه ولی بازم
کاشکی نون میپخت با دستای خودش
کاشکی خونمون درش چوبی نبود
از پر فرشته ها بود درمون
شاید این در اگه مسماری نداشت
حالا خوب بودش حال مادرمون
جبرئیل بدون اذن مادرم
در خونه ی علی رو وا نکرد
زدنش دختری رو که پدرش
هیچ موقع اونو به اسم صدا نکرد
نظم زندگیمونو بهم زدن
پر پرواز بابامو چیدنش
دست مادرم رو که شکستنش
بابامو روی زمین کشیدنش
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#بهمن_ترکمانی
@hadithashk