♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ سارا همونطور که نی آبمیوه شو به لباش نزدیک میکرد با چشایی که ریز شده بود گفت: -میدونی تو دانشگاه اسمتو چی گذاشتن الناز؟ با کنجکاوی بهش خیره شدم: -چی؟ بدون اینکه مسیر نگاهش تغییر کنه جواب داد: -خرشانس! چشام گرد شد: -چرا خب؟ آسیه پشت سرش گفت: -خب خرشانسی دیگه بانو... تو نون همین قیافه و اندام تو میخوری الناز، وگرنه عماد نگاتم نمیکرد!