عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ به ساختمون بزرگ مقابلش نگاه کرد و سر درشو به سختی خوند: -خوابگاه دخترانه‌ی ... از تاکسی پیاده شد و پولو کف دست راننده گذاشت، چادر مشکی روی سرشو جمع و جور کرد و وارد محوطه ساختمون شد، خانم تقوی پشت میزش نشسته بود که عزیز تقه ای به در زد: -اجازه هست؟ خانم تقوی عینکشو بالاتر داد: -بفرما حاج خانم! عزیز خسته از راه نسبتا طولانی و خسته کننده‌ای که داشت، کیف دستی شو روی یکی از صندلی ها گذاشت و جلو رفت: -خسته نباشی خانم، اومدم به دخترم سر بزنم! -خوش اومدی مادر، معلومه از راه دور اومدی! و به کیفش اشاره زد که عزیز سر تکان داد: -همچینم دور نیس، ولی برای من خسته کننده بود، فقط اگه اجازه بدی برم خوابگاه دخترم چند ساعت استراحت کنم ممنونت میشم!