12 میخنده و میگه :دلت هوای نامزدی و کرده؟ مظلوم سرمو تکون میدمو میگم: اوهوم میخنده و میگه: میدونی چقدر از اهوم بدم میاد و باز میگی؟ تمام سعیمو می کنم خندمو و کنترل کنم و با همون سعی ضایع خودم میگم :اوووهووووم میخنده و با حرص میگه : اوهوم و کوفت اینبار خندمو ول می کنم می گم :تو برایم تمام پارادوکس های عالم را تداعی می کنی در کنارت در عین آرامش طوفانی هستم در عین عاقل بودن مجنون هستم و در عین مهربان بودن خودخواه هستم خودخواه برای داشتنت انگار دلت از کفش رفته چون اونم میگه: و تو برایم جنون مجنون را معنا می کنی اینک درک می کنم مجنون را که برای لیلایش سر به بیابان گذاشت میخندمو میگم : ای لیلا به قربانت مجنون جان اون میخنده و میگه تو کلاً نمیتونی یه دقیقه هم جدی باشی نه؟ در جوابش بینیشو میگیرم و میگم: نه و اونم برای جواب کارم بینیم و گاز میگیره و میگه: تقصیر تو نیست که تقصیر منه مجنون که لوست کردم یه لبخند میزنم و دیگه هیچی نمی گم چی دارم که بگم؟ وقتی تمام داشتن هام تمام کلماتم تو وجود همین مرده؟ تحمل این سکوت و ندارم برای همین میگم : امیری می خوام اولین روز دیدنتو بگم حاضری؟ میخنده و میگه : آره دلم برای حاضر جوابی تنگ شده خودمم میخندم و میگم: هی یادش بخیر انگار همین دیروز بود که اولین روز دانشگاهمون بود و هیچ شناختی نداشتم مامانم زنگ زده بود به یاد اون روزا : الو مامان نمیتونستم حرف بزنم جانم؟ شاگرد ممتاز امیر: آره داشت حتماً با عشقش حرف میزد کلا بدم میومد یکی تو کارم فضولی کنه برای همین با اخم بهش گفتم: ببخشید دانشگاه اطلاعیه جدید گذاشته؟ اونم که نمیدونست چی می خوام بگم گفت: نه اطلاعیه چی؟ با پوزخند بهش زل میزنم و میگم: اطلاعیه فضول ها معلوم بود حرصش در اومده بود با اعصاب خوردی زیاد گفت : من نیازی به اطلاعیه ندارم با حفظ پوزخندم بهش گفتم: اوه بله شما ذاتا فضول تشریف دارید امیر: وای هیچ وقت یادم نمیره چقدر از دستت عصبانی شدم میخندم و میگم: به هر حال خرخون کلاست بود اون هیچی اومدم تو کلاس دیدم یا جد سادات استادمون این یارو هست تو هم از اون جایی که دلت ازم پر بود اجازه ورود به کلاس و ندادی امیر میخندم میگه: یادش بخیر وقتی کم کم با هم صمیمی شدیم با هم اخت شدیم وقتی عاشق هم شدیم این بار به جای خنده آهی از ته گلو میاد بیرون و میگم: یادش بخیر چه روزای قشنگی بود ای کاش همون روزا میموند «زمان خوشبختی برایم خیلی زود به پایان رسید » امیر :چقدر منتتو کشیدم تا جواب بله رو ازت بگیرم آخرشم مادر زنم بهم گفت چرا جوابت منفیه به یاد اون روزا میگم: نمیدونی چه دردی بود وقتی دوستت داشتم و برای بی اعتمادی خودم نسبت به مردا باید ازت دور می موندم اون موقع عاشقت نبودم و تو دلم میگم: توهم دامن زدی به این بی اعتمادی خدایا در لیست آدمهایت اشتباهی رخ داده نام من که ایوب نیست اونم آهی میکشه و میگه: اینا رو ولش کن یادته وقتی اومدم بهت گفتم عاشقتم چی بهم گفتی؟ تلخندی میزنم و میگم تو اگر عاشقی مرا به اوج برسان مرا چون لیلی نه چون شیرین ایرانم عاشق کن تا با نبود معشوقم جان بدهم و خود چون مجنون نه جون خسرو نه چون فرهاد باش برایم کوه نکن دل نکن چون او کارهایت را با یادم انجام بده ادامه دارد.... کانال ❤️ @havayeadam 💚