‏✅ | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 هندوانه ✍️راوی: برادر جواد 🖌 سال62کارامون رو کردیم از پل فلزی رفتیم سمت آبادان از جاده دهلران رفتیم اونجا در حالیکه منطقه خیلی نا آشنا بود و در هتل بین الملی آبادان مستقر شدیم و بعد از مدتی در سال63 دوباره برگشتیم پل فلزی و جلوی سوله ای که زده بودند و باغچه ای که در جلوی سوله بود متوجه شدیم هندوانه هایی که سال قبلش خورده بودیم و دانه هایش را در آنجا ریخته بودیم دوباره سبز شده و چندتا هندوانه تو ابعاد مختلف داده بود ما رفته بودیم تو لاک این هندوانه که چه جوری بخوریمشون؟چون تعدادمون با تعداد هندوانه ها همخونی نداشت!قرار شد یک روز که بچه ها نهار خوردند وخوابیدند همون هنداونه بزرگ رو بکنیم و بیاریم کنار رودخانه کنجان بخوریم،نهار رو خوردیم و حمید آقا و حاجی خلخالی و یکی ازبچه های نگهبان اونجا که با ما خیلی قاطی شده بود(صمیمی شده بود) ودر مجموع5نفر بودیم گفتم مجید خلخالی تو هندوانه رو میکنی و میای لبه کال که رود فرعی بودش وای میسی و هندوانه میندازی و من میگیرم چون حمید نمیتونه بگیره گفت باشه هندوانه رو کند و اومد لب رودخانه و از اون بالا پرت کرد پایین من چاقو دستم بود وبرای همین چاقو رو از دسته گذاشتم داخل دهانم که بتونم قشنگ هندوانه رو بگیرم هندوانه رو تا پرت کرد چون سنگین بود گرفتم و خورد به صورتم و چون تو دهانم چاقو بود سر چاقو رفت تو شستم و ته چاقو خورد به سقف دهانم ! خدا خیلی رحم کرد اومدم پایین و بچه ها پرسیدن چیشده؟گفتم هیچی!حالا هی انگشت شصتم درد میکرد!بالاخره نشستیم هندوانه رو به قاچ کردن چشمتون روز بد نبینه تا هندوانه رو قاچ کردیم تا دلت بخواد این هندوانه سفید بود چون اونجایی که هندوانه رشد کرده بود اکثر اوقات سایه بودش و حدود ساعت یازده تا دوظهر بهش آفتاب میخوردش ولی ما نشستیم هندوانه رو خوردیم رنگ نداشت ولی یکم شیرین بودش خوردیم و تموم شد ودستا مون رو شستیم و آمدیم که بیایم بالا حمید خواست که بیاد بالا اغلب اوقات(چون دست چپ نداشت) یکطرفه میومد بالا و بسمت چپ آمد بالا و این قلوه سنگها از زیر پاش در رفت و با دنده هاش خورد روی قلوه سنگهای کف رودخانه بلند شد و گفتم چی شد؟گفت هیچی فهمیدم درد میکنه دیگه رفتیم بالا و نشستیم و حمید گفت جواد خیلی درد میکنه و دنبال شیشه میگشت تا شیشه رو باد کنه تا این دنده برگرده سرجاش و و دیگه اون شب درد کشید تا فردا رفتیم دکتر و اومد گفت جواد دو تا از دنده هام شکسته و اینم خاطره هندونه خوری ما بود که خواستیم تنها خوری کنیم ها!!! 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .