eitaa logo
شهید حمید حکمت پور
54 دنبال‌کننده
18 عکس
22 ویدیو
0 فایل
سایت: 🔺http://hekmatpour.um.ac.ir کانال شهید عزیز در ایتا: ♦️eitaa.com/hekmatpour کانال شهید عزیز در سروش: 🔻splus.ir/hekmatpour ارتباط: 💠 @mahdieyar .
مشاهده در ایتا
دانلود
| | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 نجات یک رزمنده ✍️راوی: برادر جواد 🖌 در موقعیت آموزشی(کنار رود کارون)هوا خیلی گرم بود وما زیر چادر بغل رودخانه چادر زده بودیم وظهر هوا بسیار گرم بود و ما داشتیم نماز ظهر و عصر رو به جماعت میخوندیم من متوجه نشدم که حمید کنارم بود یکدفعه از وسط صف نماز زد از لای نی ها رفت بسمت رودخانه و من اصلا نفهمیدم چی بود وچی شد و بعد که نماز تمام شد چند نفری دویدیم سمت رودخانه چون سر وصدا شد رفتیم دیدیم که یکی از بچه ها از آب اومده بیرون و هی سرو صدا میکنه و ما متوجه نشدیم و حمید هم ندیدیم و این بنده خدا رو از آب کشیدیم بیرون و حمید هم از زیر پای ایشون اومد بیرون و فهمیدیم که داشته غرق میشده و آب داشته میبردش و سر وصدا میکرده وکمک میخواسته که متوجه نشده بودیم وحمید متوجه شده بوده و حین نماز در حالت قیام میزنه بیرون و میره داخل رودخانه و این طرف رو نجات بده و بنده خدا روی شانه های حمید ایستاده بوده و نزدیک بوده حمید رو غرق کنه ولی حمید(بخاطر ایمان قوی و راسخش) از آب که اومده بیرون هیچی به طرف نگفته بود... 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
| | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 نجات یک رزمنده ✍️راوی: برادر جواد 🖌 در موقعیت آموزشی(کنار رود کارون)هوا خیلی گرم بود وما زیر چادر بغل رودخانه چادر زده بودیم وظهر هوا بسیار گرم بود و ما داشتیم نماز ظهر و عصر رو به جماعت میخوندیم من متوجه نشدم که حمید کنارم بود یکدفعه از وسط صف نماز زد از لای نی ها رفت بسمت رودخانه و من اصلا نفهمیدم چی بود وچی شد و بعد که نماز تمام شد چند نفری دویدیم سمت رودخانه چون سر وصدا شد رفتیم دیدیم که یکی از بچه ها از آب اومده بیرون و هی سرو صدا میکنه و ما متوجه نشدیم و حمید هم ندیدیم و این بنده خدا رو از آب کشیدیم بیرون و حمید هم از زیر پای ایشون اومد بیرون و فهمیدیم که داشته غرق میشده و آب داشته میبردش و سر وصدا میکرده وکمک میخواسته که متوجه نشده بودیم وحمید متوجه شده بوده و حین نماز در حالت قیام میزنه بیرون و میره داخل رودخانه و این طرف رو نجات بده و بنده خدا روی شانه های حمید ایستاده بوده و نزدیک بوده حمید رو غرق کنه ولی حمید(بخاطر ایمان قوی و راسخش) از آب که اومده بیرون هیچی به طرف نگفته بود... 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 هندوانه ✍️راوی: برادر جواد 🖌 متن: https://eitaa.com/hekmatpour/57 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 دینت رو برای دنیای دیگران نفروش! ✍️راوی: برادر محمد 🖌 متن: https://eitaa.com/hekmatpour/58 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 روایت لحظات ✍️ راوی: برادر حمید 📍محفل شهید حکمت پور در دانشگاه ، ۲۰ خرداد ۱۴۰۱ 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 عملیات کربلای یک ✍️راوی: برادر 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
‏✅ | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 هندوانه ✍️راوی: برادر جواد 🖌 سال62کارامون رو کردیم از پل فلزی رفتیم سمت آبادان از جاده دهلران رفتیم اونجا در حالیکه منطقه خیلی نا آشنا بود و در هتل بین الملی آبادان مستقر شدیم و بعد از مدتی در سال63 دوباره برگشتیم پل فلزی و جلوی سوله ای که زده بودند و باغچه ای که در جلوی سوله بود متوجه شدیم هندوانه هایی که سال قبلش خورده بودیم و دانه هایش را در آنجا ریخته بودیم دوباره سبز شده و چندتا هندوانه تو ابعاد مختلف داده بود ما رفته بودیم تو لاک این هندوانه که چه جوری بخوریمشون؟چون تعدادمون با تعداد هندوانه ها همخونی نداشت!قرار شد یک روز که بچه ها نهار خوردند وخوابیدند همون هنداونه بزرگ رو بکنیم و بیاریم کنار رودخانه کنجان بخوریم،نهار رو خوردیم و حمید آقا و حاجی خلخالی و یکی ازبچه های نگهبان اونجا که با ما خیلی قاطی شده بود(صمیمی شده بود) ودر مجموع5نفر بودیم گفتم مجید خلخالی تو هندوانه رو میکنی و میای لبه کال که رود فرعی بودش وای میسی و هندوانه میندازی و من میگیرم چون حمید نمیتونه بگیره گفت باشه هندوانه رو کند و اومد لب رودخانه و از اون بالا پرت کرد پایین من چاقو دستم بود وبرای همین چاقو رو از دسته گذاشتم داخل دهانم که بتونم قشنگ هندوانه رو بگیرم هندوانه رو تا پرت کرد چون سنگین بود گرفتم و خورد به صورتم و چون تو دهانم چاقو بود سر چاقو رفت تو شستم و ته چاقو خورد به سقف دهانم ! خدا خیلی رحم کرد اومدم پایین و بچه ها پرسیدن چیشده؟گفتم هیچی!حالا هی انگشت شصتم درد میکرد!بالاخره نشستیم هندوانه رو به قاچ کردن چشمتون روز بد نبینه تا هندوانه رو قاچ کردیم تا دلت بخواد این هندوانه سفید بود چون اونجایی که هندوانه رشد کرده بود اکثر اوقات سایه بودش و حدود ساعت یازده تا دوظهر بهش آفتاب میخوردش ولی ما نشستیم هندوانه رو خوردیم رنگ نداشت ولی یکم شیرین بودش خوردیم و تموم شد ودستا مون رو شستیم و آمدیم که بیایم بالا حمید خواست که بیاد بالا اغلب اوقات(چون دست چپ نداشت) یکطرفه میومد بالا و بسمت چپ آمد بالا و این قلوه سنگها از زیر پاش در رفت و با دنده هاش خورد روی قلوه سنگهای کف رودخانه بلند شد و گفتم چی شد؟گفت هیچی فهمیدم درد میکنه دیگه رفتیم بالا و نشستیم و حمید گفت جواد خیلی درد میکنه و دنبال شیشه میگشت تا شیشه رو باد کنه تا این دنده برگرده سرجاش و و دیگه اون شب درد کشید تا فردا رفتیم دکتر و اومد گفت جواد دو تا از دنده هام شکسته و اینم خاطره هندونه خوری ما بود که خواستیم تنها خوری کنیم ها!!! 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
‏✅ | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 دینت رو برای دنیای دیگران نفروش! ✍️راوی: برادر محمد 🖌 عید سال 63 اومده بودیم مشهد و حال خوشی نداشتیم و خیلی وقتها رو با حمید آقا گذروندیم و حدود 40سال ازین حرف حمید آقا میگذره و این حرفشون هنوز آویزه گوشم هستش ... یک روز رفته بودیم کوه بهمراه جواد شادکام که اتفاقا اون روز هم روزه داشت و اون زمان واکمن تازه اومده بود تو بازار و ما هم یکی خریده بودیم و با خودمون برده بودیم کوه و یک آهنگ از هایده گذاشته بودیم و هدفون رو داخل گوشمون گذاشته بودیم و یکدفعگی حمید آمد و گفت:محمد داری چیکار میکنی؟گفتم :هیچی هیچی دارم صدا گوش میکنم از رو گوشم هدفون رو کشید و حدود چهل ثانیه ای گوش کرد و به من گفت تو داری موسیقی گوش میکنی؟(آن زمان گوش کردن موسیقی قبح داشت)گفتم از صداش خوشم میاد حمید و گاها گوش میدم گفتش: تو این همه زحمت کشیدی و پنج شش ماه جبهه بودی و تو داری اینو گوش میدی تمام اجرت میره منم در جواب گفتم اگرمیخاد اجرم با این کار بره بذار بره عیب نداره...نشست کنارم و بهم گفت:محمد از من یک چیز رو آویزه گوشت کن اگر گناه میکنی یک گناه با لذت بکن(داشت بهم طعنه میزد ومنظورش این بود که اصلا گناه نکن)موسیقی گوش کردن که چیزی نیست یک گناه الکیه یک گناه با لذت بکن که اگر یه زمانی تو این دنیا چه تو اون دنیا خفت شدی بگی حضش(لذتش) رو بردم و جورش هم پس میدم اینقدر باید ارزشمند باشه گناه تا تو بری گناه کنی.نصیحت دوم(غیر ازین فضای گوش کردن موسیقی هستش)از من بعنوان یک برادر گوش کن: دینت رو بخاطر دنیای دیگران نفروش اگر فروختی بخاطر دنیای خودت بفروش(هر دو جملش ایهام داشت یعنی اصلا دین فروشی نکن)این جمله رو من اون موقع نفهمیدم و بهم گفت به ادامه آهنگت گوش کن و حالش رو ببر و تو اون زمان فکرش خیلی باز بود این جمله ی حمید بعدها وقتی که من رفتم دانشگاه و همه اینها رفته بودند و هیچکی نمونده بود برای من اینقدر کاربردی شد که هر جا هر حرکتی میخواستم بزنم این جمله برام زنگ میزد و مراقب بودم ومن خیلی گناه کردم ولی سعی کردم تو راسته کارم حق مردم نباشه دینمون رو الکی نفروشیم(شایدم فروختیم و خبر نداریم) ولی واقعا این جمله من رو از خیلی کارها وا داشته مثل عبارت معروف "همانا نماز از منکرها جلوگیری میکنه"این جمله هم من رو از خیلی منکرها باز داشته است... 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 با بود ✍راوی: برادر 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 زندگی اش شبیه مردم ولی زندگی اش بود ✍راوی: حجت الاسلام 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | 📌 ذکر بی هوشی ✍️راوی: برادر حجت الاسلام 🔰جانباز شهید حمید 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .