☝️معاتبه طنّازانه ☘️ محبت خانواده ✍️آورده اند روزی شیخ طنّاز قبل ورود به منزل دقایقی را صرف خوش و بش با نونهالان و نوجوانان بنمود و از احوالشان جویا شده کمی با آنها مطایبه بنمود. و سپس رهسپار منزل گشت. در بدو ورود دخترکش به استقبال آمد و به پدر ابراز محبت بنمود و سپس کودک خردسالش از دور به روی شیخ خنده بنمود. و همسر نیز با ذوق و شوق از غذایی که پخته می فرمود و در اصل، ابروان اصلاح شده را نمایش می داد. لکن شیخ مستمرا سرش در گوشی مشغول جهاد تبیین و ارشاد خلق بود. ناگاه عنایت الهی شامل گردیده و مکاشفه ای رخ داده شیخ لحظات قبل ورود و بعد ورود به منزل را کنار هم بدید. شیخ از رفتار خود خجل و متنفر گردیده به اتاق رفته گریبان چاکانده و نفس را با تازیانه زبان تأدیب بنمود: 🗡ای غافل! چه شده که برای بچه های مردم وقت و حوصله داری لکن به فرزندان خودت می رسد بی حوصله می شوی؟ 🪓ای جاهل! خجالت نمی کشی؟ این بانو همسر توست یا کنیزت؟ چه گناهی کرده که صبح تا شب، شب تا صبح ، عمرش را برای تو و فرزندانت گذاشته دریغ از ذره ای توجه و محبت.... 🔪ای خاک برسر! برای دیگران دایه مهربان تر از مادری ولی برای فرزندانت برج زهرمار می شوی؟ 🥊ای بی حیا! سهم زن و بچه ات از وقت و حوصله ات چقدر است؟ نصف روز را که مشغول خوش و بش و مصاحفه و معانقه و مباحثه با مریدان هستی و این بیچارگان تنها گوشه منزل به انتظار آمدنت، وقتی هم که می رسی سرت در گوشیست و جهاد تبیین می کنی؟ جهاد تبیین بزند به کمرت که آبروی شیوخ اسلام را برده ای. ⛏ای نامرد! برای دیگران شیخ طنّازی و برای خانواده ات، شمربن ذی الجوشن می شوی که حقا با شمر محشور می گردی. وای به اسلامی که تو حجت اش باشی. ⚔️ای شیخ خجالت بکش، آدم شو، حق زن و فرزندانت را به جا آور. دست محبت بر سرشان بکش. ساعتی کودک شو و بازی کن. 🪚ای سنگ! ای آهن!! ای گچ!!! یک شاخه گل، یک بستنی، یک خوراکی چه زحمتی دارد که از خانواده ات دریغ می کنی؟ 🦯ای شیخ برخیز و دلشان را بدست آور، حالت چارپا بگیر تا سوارت شوند و در خانه بچرخانشان که اجرش از هزاران نمازی که میخوانی بیشتر است. ✍️گویند شیخ بعد از این معاتبه، در برنامه روزانه اش بسیاری از برنامه های جنبی را حذف و به جایش این واجبات فراموش شده را قرار داد. و ماحصل آن، تربیت فرزندانی مومن و انقلابی گردید. @HOWZAVIAN